15/25
کم آوردم خدایا از عنایاتت
چقدر کم می کنم هر دم عباداتت
ز گریه ناله می آید ز لطف تو
کرم کردی کم آوردم جلویِ تو
همش شرمم ز هیچ و پوچم ای خالق
بردی بالا ز هر عیبی شدم خالق
تمام غم شده خجلت ز الطافت
وجودم نیست چون لایق به اکرامت
مرتّب لطف می داری به این عاصی
مرتّب من کم آوردم از این واصی
ابد شرمنده ام از تو خدای من
ز من هیچ و ز تو گشته صفای من
سیّد گشتم همم عرشی و نالانم
که غرق حبّ ، کرم ، رحمت چو بارانم
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۵
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
15/14
یا الهی عذر تقیصری ابد
تو مرا هر دم رها کن از کبد
ای تویی اکرم وَ اَرحم ای خدا
کرده ای من را ابد دیگر هدا
من چه گویم لطف بی پایان تو
خود مرا بُردی شدم مانند تو
هی به خود نزدیک تر کن این مرا
تا که تو بیشتر شوم ای با صفا
باز هم گویم ز خجلت شرمگین
کرده ای من با هما خلوت نشین
رحمتت وهّاب باشد مستدام
چه خوشم گشتم برایت توی دام
سیّد عرشی نمودی تو مرا
هی ببردی باز با اهل ولا
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۵
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
8/19
کاف یعنی کرب کربِ کربلا
در بر عشقش شوی تو پر بلا
ها به یعنی یک هلاکت بی حدست
تو هلاکش می شوی سروِ قدست
یا به معنی یزید کرد خون جگر
عشق تو بودش درآورده پدر
عین یعنی تشنگی یعنی عطش
تشنه ی عشقم شوم آخر برش
صاد یعنی صبر، صبر آتشین
بهر عشقی داغ و پر شور، آذرین
کاف و هاء و یاء و عین و صاد، او
از خُم مِی خورده ام گشتم سبو
عرشی رازِ کربلا را فاش گو
سیّد راز ما رأَیتُ را نگو
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۸
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه , امام حسین علیه السلام
7/16
اینقدر لطف و کَرم واسطه خورد
ز خجالت بنده ات چون میمرد
لطف کردی و کرم ای وهاب
تو جوادی بر دلم نور بتاب
خود تو دانی که چقدر من پوچم
در رهت آوردی کردی کوچم
ای همه خلق جهان از تو بوَد
کرم و لطف گران از تو بوَد
کرده ای به من تو رو ای رحمان
پیش اهلت ببرم گو تو بمان
شرمم از بار گنه بی حد است
هم سرورم به دلم ممتد است
عرشیام کردی چقدر خوبی تو
سیّدم کردی چه محبوی تو
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۷
برچسبها: سیّدعرشی , رشد و سلوک , مناجات و ادعیه
6/55
ای که تسلیم توام مسلمم کن مسلمات
ای که ایمان منی مؤمنم کن مؤمنات
طاعتت من میکنم قانتم کن قانتات
راستگویی میکنم صادقم کن صادقات
صبر کردم از فراغ صابرم کن صابرات
ترسِ من از اخم تو خاشعم کن خاشعات
بهر تو متصدقم ای تو جان متصدقات
ترکِ من شد میل تو صائمم کن صائمات
حافظم بر عشق تو حافظم کن حافظات
ذکر من شد ذکر تو ذاکرم کن ذاکرات
تو ببخش هر دم خطا هی کَرَم کن از عطا
اجر من این نیست جان تو بزرگی کن شَها
عرشیام آن سیّدم که نشد شُکرم ابد
ای همه هستی من با تو هستم ای صمد
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۶
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه , مناجات و ادعیه
6/22
اگر بد کردم و نادانم ای دوست استغفرالله
ز جهل خود گنه هی کردم هر روز استغفرالله
اگر بر بندگانت ظلم کردم استغفرالله
چه با حرکت زبان و فکر کردم استغفرالله
اگر عمدی و غیر عمد بوده استغفرالله
چه با چشم و زبان و گوش بوده استغفرالله
اگر دستم ز پا کرده خطا هم استغفرالله
چه جایی رفتم و هم هم نرفتم استغفرالله
اگر غیرت شدش هر وقت امیدم استغفرالله
وَ حتی دست به غیرت شد درازم استغفرالله
اگر عبرت ز دنیایم نگشته استغفرالله
به فکرم روز عقبایم نگشته استغفرالله
اگر از نعمتی شکرت نکردم استغفرالله
بدی هایم رو هی جبران نکردم استغفرالله
اگر عرشی امیدش شد زیادی استغفرالله
ببین از عشق تو او کرده قاطی استغفرالله
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۶
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
5/62
یاد کردم صاحب نون را خدا
تا نگردم از تو یک دم من جدا
هم سوار ماهی و هم در دلش
هم صفا بود و همم خیل و کمَش
پُر پَری بود آن دیار با صفا
نورِ رنگین شد به ما هر یک جدا
هم بخوردیم تحفه های علم را
هم ببردیم عشق هر دو نحل را
آخرش قرآن شدش بر ما چه خوب
آیه ذالنون بوَد بعد از کروب
ظالمم بر خود خدایا رحم کن
بر من عاشق سبو را سهم کن
شد دعایم مستجاب هر دم خدا
شد نجات عرشی نکن یارش جدا
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۵
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
5/8
شمس من هستی ضحا
ای قمر جانم تلا
ای نهار جلّای من
چشم یغشا لیل من
ای بنا کردی سما
ای زمین را تو طحا
ای که نفس سوا کنی
خیر و شر رسوا کنی
رستگارم کن زکی
خاب نگردم من یکی
نور تکذیب نی کنم
نی شقی هستم گلم
آب دهم بر اشترت
قهر نکن جان سرت
عرشی ام پیشم بمان
ترس دارم من نران
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: آرایههای ادبی
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه , مناجات و ادعیه
4/67
در ره عشق که نشستیم خدایا شکرت
ما دگر باده پرستیم خدایا شکرت
به صفا دل چو ببستیم خدایا شکرت
اهل این بادیه هستیم خدایا شکرت
ما که از عهد الستیم خدایا شکرت
پرچم و خیمه ببستیم خدایا شکرت
جامه اش به تن بکردیم خدایا شکرت
بخدا نوکری کردیم خدایا شکرت
یاری فاطمه کردیم خدایا شکرت
گریه آواز چه کردیم خدایا شکرت
بر رهش سینه زدیم ما خدایا شکرت
یاد سر به سر زدیم ما خدایا شکرت
عرشی شد فرشی به پایش خدایا شکرت
کی شود قربان برایش خدایا شکرت
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۴
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
4/43
از خودم ترسانم در خودم زندانم
ترس از عشق شما نیست به خود نادانم
جهل باعث شد و بانی که سر گردانم
حال از عالم و آدم چه بی سامانم
کوچکی از چو منیست که چنین می مانم
از شما هر چه رسد به یقین می دانم
چون خودم کم هستم من به باور دانم
بس که رأفت کردید این چنین نالانم
اگر اجرم باشد که به دوزخ خوانم
اگراز لطف شماست که زحد بارانم
علف هرز و خار به گلستان مانم
ز کرامت بطحا که زبانزد دانم
عرشی زیر فرش است خودمم می دانم
کرم ار که ز شماست به خودم می بالم
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۴
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه , مناجات و ادعیه
4/29
غلط کردم غلط کردم اگر من اشتباه کردم
ببخش این بی کلاس رو تو اگر بازم گناه کردم
این واژه مال الانه که من باز اشتباه کردم
بازم می گم ببخش جانا غلط کردم غلط کردم
بزرگی کن بزرگی تو نبین عیبم کریمی تو
اگر هر حرکتی کردم غلط کردم غلط کردم
تو که والای والایی من پایین پایین بین
اگر حرف از دهان در رفت غلط کردم غلط کردم
تویی تو اسم رحمانی رحیمی تو غلط کردم
بیا و رحم کن بر من غلط کردم غلط کردم
تو جود و هم کرم هستی بیا بازم تغافل کن
چه فهمیده نفهمیده گنه کردم غلط کردم
بلند بالا تر از عرشی ببخش والا تو عرشی را
اگر بازم خطا کردم غلط کردم غلط کردم
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۴
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
۲۸ / 55
ای خدای مهربان رحم تو شد بیگمان
من همیشه با توام فوقِ فوقِ هر زمان
نِی دگر دارم مکان نِی بباشم در زمان
ای خدای لایزال کردی من را چون شهان
وای من از نور تو داد من از دست تو
اَرحَمَ ای راحمین تا ابد جان مست تو
روی پنهان اوج اوج ای عیان ای ظهرِ ظهر
اوّلِ اوّل تمام آخری تو مُهرِ مُهر
از همه من رستیام بینهایت مستیام
تا ابد بر تو رکوع هم سجودم هستیام
شهر در شهرم شدی یوم در یومم شدی
ای سنه ای عمر من راحِمم قومم شدی
نیستم الّا به تو کردی جانم را وِتو
سیّد عرشیام و نورِ من شد نور تو
موضوعات مرتبط: دفتر ۲۸
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
۳۱ / 58
گشته جانم بر ثمین گیر کردم بر زمین
ای خدا رحمی نما این فراقم را ببین
من تو بنما با ثمین هر دم و هر اربعین
تا ابد باشم به تو در کنار مهجبین
شور بنما در سرم فوقِ فوق هر حرم
تا دگر با عشق تو هر چه عالم بپّرم
ای خدای لایزال بر ز جانم هر زوال
روح و جانم را نما رنگ خود رنگ زلال
کردیام عالی تبار در کنار آن نگار
باز هم بالا برم تا شوم پیش هزار
نور مطلق ده به من نور فوق هر خفن
تا که تابم بهر تو جنب اصحاب حسن
عرشیکردیام خدا لطف تو کردم هدا
باز بر جانم ببار نور خود فوق صفا
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه , مناجات و ادعیه
۳۱ / 23
با هر نفس که دارم ذکر خدا بگویم
با جان و تن دگر من از بهر او بنالم
راه خدا رهائیست راهی چو بحر و ماهیست
تا بحر او نگردی پس کو کجا شوی لیست
راهش نماز عشقاست چوندیدن دمشقاست
زینب بدیده راهش بنگر که آه رشق است
سمتخداست مستی چوناوست اصلهستی
با فاطمه بمان تو گیرد ز تو چه دستی
راه علی خدائیست بر فوق هر چه راهیست
گر با علی شوی تو عین خدا پرستیست
احمد نگه بر او شد مولا علی سبو شد
با فاطمه چو پیوست حق با تمام رو شد
راه ائمه اصل است غیرشضَلال و بستهاست
تا قائمش بگوید عرشی سیّد نشستهاست
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
۴۲ / 31
شکر و حمدت میکنم ای خدای لایزال
دور کردی تا ابد تو ز من هر نوع ملال
دوست دارم حمد تو شکر گویم با هوار
چون اذان مثل بلال هم همیشه بر قرار
من شدم با فاطمه جان شده بیواهمه
شکر کِی بتوان نمود دانی حتی نِی کمه
وای ای پروردگار تا ابد من شکرگذار
دانمی نِی میشود دلخوشم پس تو شمار
ای رفیق لاحدم ای امید بیحدم
این من زیر عدم کردهای فوق صدم
مونس تنهایام با تو چون آبادیام
نیست دیگر غربتم چون به سویت راهیام
بی نهایت سوی تو گشته بر جانم خدا
هر چه آیم نازتر میکنی بر من ندا
تو تمام نِی میشوی هی همش زیباتری
هر چه سویت میشوم باز هی تو برتری
گو چه گویم ای خدا رأفتت گشته به ما
سیّد عرشیام و رحمتت از سویِ ها
تا ابد من روسیاه تو تمام نور ای خدا
من بهسویت هیدوان تو دهی هیمن شفا
شور دارم از تو ها ای فدایت ای خدا
هر چه میآیم همش لطفها باری به ما
تو فقط تنها تویی که مرا کردی جدا
کردیام خلوت نشین با جگرهای طلا
باز هم هی میشوم غرق شورت ای خدا
حمد و شکرت میکنم با تمام جان خدا
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۲
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه , مناجات و ادعیه
۱ / 33
دلبرم من بغل را کرده خوشم
زان سرا پایش چه جانی می کِشم
با نگاهش قلب من را پاره کرد
بر من مسکین عزیزم چاره کرد
میگذارد صورتش بر صورتم
ای بنازم همچنان این حالتم
لب به لبهایم زده جان میدهم
بهر او هر لحظه الهان میدهم
تا ابد غیرش نمیخواهم به جان
کار من بگذشته است از هر گمان
عرشیام دوری نکن مهتاب من
تا ازل در بر بگیرم جان من
بیت ایلم نور در خیفم تویی
طور سینا گشتهام فاران تویی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه , مناجات و ادعیه
۴۱ / 19
سلام بر آن امین حق به ارضش
همو که حجت است بر همّه عبدش
سلام بر تو امام و پیشوایم
جهاد کردی شهادت شد ز نایم
عمل کردی تماماً تو به قرآن
بکردی پیروی راه نبیمان
بکرد دعوت خدا بردت جوارش
گرفت روح تو را با اختیارش
تمام کرد حجتش بر دشمنانش
همینطور بر تمام مردمانش
خدایا مطمئنّم بر قَدَر کن
همم راضی مرا تو بر قضا کن
مرتب بر دعا و ذکر باشم
همش نام تو بر عالَم بپاشم
محبّ اصفیاء و اولیائت
کنم محبوب بر ارض و سمائت
شوم صابر ز بهر هر بلایت
بهرِ فضل و نِعَم شاکر برایت
مرا ذاکر نما از بهر آلاء
برای دیدنت مشتاق فرما
کنم هی جمع تقوا بر جزایت
شوم پایبندِ راهِ اولیائت
کنم دوری ز اخلاق اعدائت
مشغول باشم به حمد و هم ثنائت
گذارم گونهام بر این مزار وای
دعا گویان شوم با حق چون از نای
خدایا مخبتینند والِهِ تو
به قلب و دل شوند هی شیفتهی تو
بکردی راه ، شارع بهر راغب
کنی واضح نشان از بهر قاصد
شده هر عارفی از تو هراسان
بلند سویت دعاگویان صداشان
مفتّح گشته اَبوابُالاجابه
مناجاتی دعایش مستجابه
قبول کردی هر آنکس کرده توبت
ترحّم کردی بر اشک ز خوفت
مهیّا کردی بهر اِستغاثت
چه یاری میکنی بر اِستعانت
سرِ وعده بماندی بر عبادت
ببخشی لغزش این بندگانت
چه محفوظ است نزدت همّه اعمال
شده بر بنگان بَه بَه چه اقبال
چقدر روزی به خلق کردی تو نازل
عطایایت چه سرشار است و واصل
ذنوب اهل استغفار بخشی
کنی حاجات خلقت بَه چه مقضی
فراوان میدهی بر هر که خواهد
عطایایت پیاپی کی شمارد
شده پهن سفرهها بر اهل روزی
چه آبی بهر هر عطشان بریزی
خدایا مستجاب فرما دعایم
قبول کن ای کریم از من ثنایم
مرا با اولیائت جمع فرما
بحق پنجتنت پس رحم فرما
ولیّ نعمتی تو ای عزیزم
تمام آرزوی من لذیذم
امید آخرم هستی به آخر
بکن لعنت تو هر عدوان حیدر
خدایا سیّدی مولای مولای
بیامرز دوستان مهدی در جای
بکن خوار دشمنان مهدیمان را
که در اذیت نگردد جان زهرا
ببر بالا تمام کار او را
بِکِش پایین همه عدوان او را
که قادر هستی تو پروردگارا
نما دیگر فرج ارباب ما را
به عرشی کن نظر ممتد خدایا
ابد بنما تو آسان کار او را
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۱
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
《《 73 》》
یا الهی عذر تقصیری خدا
تو مرا هرگز نکن از او جدا
سیّدی باب المراد کردی مرا
داده ای بهر من عاشق قبا
یا قریبی یا لطیفی یا معین
قرب کردی بر امامان مبین
یا سلامی یا کلامی یا متین
سالمم کردی کلامم شد متین
یا جمیلی یا عظیمی یا مبین
با پری رویان شدم خانه نشین
یا عزیزی یا مجیدی یا وحید
عزتم دادی بزرگی با سعید
یا کریمی یا غنیی یا صمد
کرده ای من را غنی و هم اسد
یا علوّی یا رحیمی یا حبیب
سیّد عرشی وهب کردی عجیب
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۴
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه , مناجات و ادعیه
{{{ 62 }}}
ای خدا بر ده پناه بنده ام من رو سیاه
من پشیمان آمدم رحم کن غفران نما
من ذلیلم ای عزیز نعمتت بر من بریز
گر گنه کردم خدا اعتیاد بود نِی ستیز
شد گناهان عادتم من کجا گردن کشم
عبد بیچاره منم از تو هی منت کشم
بر فقیرت رحم کن من به رحمت غرق کن
غرق رحمت بوده ام باز هم تو صفح کن
گر نگاهم نِی کنی کس ندارد چون منی
گو که را دارم خدا دست رد را نِی زنی
ای امید آخرم رحم نما بر آخرم
آخر و اول تویی من که عبد چاکرم
سیّد عرشیام و رحم تو شد حاصلم
شکر کجا بتوان نمود شد عوض آب و گِلم
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۳
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
[[ 42 ]]
در ره بِرفتم و باز نور و نوایی دیدم
در نورِ نورِ نورا هر دم دگر وحیدم
باز او مرا پسندید رفتم به پیش نورش
بازم گرفت چشمش گشتم یکی به حورش
در راه، راه نی بود نوری سیاهی می زد
چون رفته بودم آنجا بازم مرا صدا زد
باز از سیاهی رد شد نوری دوباره پیدا
بازم مرا بغل کرد آن حور حور عظمی
اندر حریم پاکش هرگز نبود به کس ره
بر ناکسی مثل من نظر بِکرده آن شه
حالا بسان نورا اندر بَرم به حورا
حالا جوان و شادم هر دم بسانِ نورا
عرشیُّ و سیّد گشتم اندر برِ صفورا
کُشته مرا به نرگس نور زد به من اَهورا
موضوعات مرتبط: دفتر ۹
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
