۳۱ / 67
مردانه دیگر ره روم چون مرد میخواهد مرا
مستانه هی رقصمدگر چون مست میخواهدمرا
مست خدای لایزال گشتم تماما دیگرم
مِی خوار گشتم حرفهای دائم به فکر جیگرم
ره پویحق دیگر شدم با نور والای صنم
در کوی مهدی میروم با نورِ ها هی میپرم
سمتی برایم نور شد از نور نورای وجود
سوری برایم آمده از رازها اندر سجود
راه دگر نِی میروم اندر کمال راهیام
بر کس نظر نِی دارمی چون بر جمالِ باریام
همدوش لیلا میروم چشم رضا مستم کند
چون فاطمه مادر شده هر لحظه او هستم کند
سالمتر از سالم شدم نور علی بر من نشست
عرشیِّسیّد گشتهام غیر خدا جانم برست
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , رشد و سلوک
تاريخ : جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ | 9:37 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |
