شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی

سیدعرشی شاعر عاشق

شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی | دفتر ۲۲

اشعار سیدعرشی
شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی سیدعرشی شاعر عاشق

سلامت می‌کنم هردم سلامت

۲۲ / 33

سلامت می‌کنم هردم سلامت

که نورت گشته بر من چون قیامت

سلامت می‌کنم سارای پر نور

که دورت تا ابد گشته پر از حور

سلامت می‌کنم شهلای زیبا

زدی نورت به جانم گشته تینا

سلامت می‌کنم سورای دائم

عزیزم جان من نورای قائم

سلامت می‌کنم ای شهد والا

سلامت می‌کنم ای عهد علیا

سلامت می‌کنم شروین، شرابم

ببین از دست تو هر دم کبابم

سلامت می‌کنم نوریِ زهرا

عرشی‌ام منتظر گشتم به مهلا


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , سلام

تاريخ : دوشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۴ | 16:42 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز شد روی علی، کرده بر من رو ، ولی

۲۲ / 32

باز شد روی علی، کرده بر من رو ، ولی

صورتش دریایی است صورتِ ربّ جلی

أین وجه‌الله وای چشم چشمِ ماه وای

اربعین نامنتهی گشته بر من وای وای

چشم هایی از سما یک سما بر هر سما

گشته بر من دائماً از خودِ مولا ، خدا

خال گشته بسمِلِه تا که افتم در تَله

نقطه‌ی خال وجود گشته بر من هان بله

آن‌نگاهِ مهربان از پدر شد سویمان

شد به من مِهر هما از مکان و هم زمان

حال جان در دایره خورد با شهلا گره

تا ابد بطحا شدم شعر زلال و شُرشُرِه

سیّدعرشی به راه دائماً شد بر نگاه

تا ابد تحت نظر گشته از سوی پگاه


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه

تاريخ : دوشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۴ | 16:41 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

دور جاده حوریه گل بریزد نوریه

۲۲ / 31

دور جاده حوریه گل بریزد نوریه

شد محبت از هما بهر من این‌جوریه

دل به جاده‌ها زده نور او بالا زده

جان و روحم می‌برد باز بر الّا زده

جاده گشته پر شعور دور تا دورم چه حور

حور در حورم شده جان من گشته چه سور

هی خماری می‌کنم باز زاری می‌کنم

سویِ جان خود همش من سواری می‌کنم

جاده شد نور خدا چون زده نورش هما

جان من الّا خداست گشته‌ام فوق الهدی

من هما بین گشته‌ام نور او من کُشته‌ام

صورتش دریایی‌است شد به دستش رشته‌ام

عرشی‌ام در انجمن نور می‌پاشم خفن

چون کریمه بر من است مثل آقایم حسن


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه

تاريخ : دوشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۴ | 16:40 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

جان شده مست و چنین نالان است

۲۲ / 30

جان شده مست و چنین نالان است

روی او هست که چنین سامان است

مست میناست که هی می‌نالد

از صفای فاطمه می‌بالد

شعر هر دم بزند چون دیگر

همّه‌ی هستیِّ او شد جیگر

سلسبیل خیس نموده جانش

چون زلال گشته دگر ایمانش

در بر است و ز رضا می‌گوید

نور او گشته زِ ها ره پوید

سالم و أسلم عالَم گشته

باز روی رضوی او کُشته

در حریم رضوی بنشسته

نام او سیّد عرشی گشته


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , شعر رضوی

تاريخ : دوشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۴ | 16:39 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

سلام زهرا سلام حورا

۲۲ /29

سلام زهرا سلام حورا

سلام مهدی سلام نورا

سلام مادر سلام یاور

سلام آقا سلام ساغر

سلام شافع سلام رافع

سلام صمصام سلام نافع

سلام أَزهر سلام اطهر

سلام عادل سلام أَنهر

سلام حوری سلام انسی

سلام طاووس سلام نوری

سلام رازی سلام راضی

سلام امید سلام نازی

سلام عیشی کند عرشی

سلام سیّد سلام میشی


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه , شعر مهدوی

تاريخ : دوشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۴ | 16:39 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

جاده شد پر حور وای، جان شده پر نور وای

۲۲ / 28

جاده شد پر حور وای، جان شده پر نور وای

می‌زند بر جان من فوقِ فوقُ الهور وای

ای خدا عالم شدم نور هم سالم شدم

در بهار اِنَّما باز من قائم شدم

روح، روحانی شده، جان چه ربّانی شده

این تمام جان و تن بحر قربانی شده

نور ریزد از سماء بر سر ما ای خدا

چون‌که باران گشته نور می‌شوم ها ای خدا

وای از نورش دگر، آن قد حورش دگر

چون که گشتم باصفا می روم سوی جگر

باز مهدی شد به سر نور زهرا سر به سر

چون به سویم آمدند جان شدش فوق القمر

شور و غوغا می کنم خود به صهبا می‌زنم

چون‌که گل پیش من‌است من‌چه برپا می‌شوم

سیدِ عرشی‌ام و هی به زهرا می‌روم

چون‌به دورم عاصمه‌است سوی مولا می‌روم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 21:42 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

شام ‌من گشته‌سحر صبح‌صفا نزدیک است

۲۲ / 27

شام ‌من گشته سحر صبح ‌صفا نزدیک است

زنده مانم به خدا با شهدا نزدیک است

آری شاهد بشوم فوق شهیدانِ دگر

به بَرِ آمنه با اهل شهیدانِ جگر

عمر طولانی‌ام و عین شهیدان بشوم

نور بر اهل همه عالم و آدم بدهم

ساری‌ام بر جگر و اجگر عالم خواهم

ناری‌ام از بَر و روی و ، هُمَوی۱ را خواهم

آمنه کُشت مرا تا به ابد امنم شد

ساحله موج زد و تا به ابد مدَّم شد

نور حورای بتولی به دلم تابیده

قائمه در بَرِ من مانده دلم سابیده

عرشی‌ام عاشق و نور رضوی خواهانم

من به دنبال گلم به هر جهان می‌آیم

۱. یعنی هما مثل ؛حسن حسنوی


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 21:33 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

سالم شده‌ام رضا به دل خواست مرا

٢٢ / 26

سالم شده‌ام رضا به دل خواست مرا

عالِم شده‌ام که فاطمه ساخت مرا

مولا به منی هی به صفا نور زده

جانم به سرایش ابداً طور زده

سِلمَم ، که دگر سالمُ الأسلَمِ شده‌ام

نورم ، ز شهاب‌ُالاوّل اِسکان شده‌ام

شورم که ‌شعور، خود به من هی ‌چسبید

معنای همایی رضا را کی دید

صبرم که ‌به عشق خود همش صبر کنم

حلمم که ز حلما به ابد حلم دهم

ثارم که به خون رضوی هم گشتم

با فاطمه‌ام که شاه‌بالش هستم

نورم به بَرِ آمنه در امنیّت

سورم شده چون دگر برَم هی عادت

شکرم نشود که او مرا لطف نمود

عرشی‌‌ام و سیّدم که هستم به صعود


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 21:32 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

من در به درم بهر تو جان می‌فهمی؟

۲۲ / 25

من در به درم بهر تو جان می‌فهمی؟

شور‌َ است به سر ، بهر تو جان می‌فهمی؟

هِی می‌روم و می‌شوم و می‌مانم

عاشق شده‌ام بر تو گران می‌فهمی؟

هر روز نه شب دارم و صبحم رفته

در راه شدم فوق زمان می‌فهمی؟

من آمده‌ام تو غمزه‌ام می‌داری؟

شورم شده چون آه و فغان می‌فهمی؟

خود را تو خودت دیده‌ایّ و می‌رانی؟

ابروت بُوَد فوق کمان می‌فهمی؟

آخر چه گناهی شد و نورت دادی؟

نورت شده آتشی به جان می‌فهمی؟

من را چه به نوراست خودم می‌فهمم

عرشی شده شعرش چو اذان می‌فهمی؟


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 21:30 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

جاده بر سوی رضاست این دلم پر از صفاست

۲۲ / 24

جاده بر سوی رضاست این دلم پر از صفاست

جاده جاده می‌روم بر دلم نور خداست

جاده گشته سوی یار شورِ دل دارد هوار

هی به سویش می‌روم می‌روم سوی کبار

بوی یار در جاده است بر دلم او باده است

سوی مشهد می‌روم در حرم دلداده است

گنبدش در دل شده دل سوی محمل شده

من به سویش می‌دوم دل چه آرامش شده

من شدم آهوی او منتظر بر روی او

مثل آهو می‌دَوَم تا دهد مولا سبو

ضامن آهو رضا خواهم از تو من شفا

هم شفا بر روح وجسم هم دعا پیش خدا

جاده‌ها بوی رضاست بردلم هردم دواست

جاده جاده می‌روم دست مولامان قضاست

می‌روم بهر امید تا دهد مولا نوید

وقت جان دادن دگر عرشی‌ شد فوق سعید


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , شعر رضوی

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 21:15 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

ای مهجبین آسمان عرشی سلامت می‌کند

۲۲ / 23

ای مهجبین آسمان عرشی سلامت می‌کند

ای خوشگل همّه زمان عرشی سلامت می‌کند

ای نو بهاری بوی یاس عرشی سلامت می‌کند

‌‌ ای دایره ساز با کلاس عرشی سلامت می‌کند

ای نوگل رعنای ما عرشی سلامت می‌کند

ای فاطمه اسماء ما عرشی سلامت می‌کند

ای دختر اهل هدا عرشی سلامت می‌کند

معصومةالعليا هما عرشی سلامت می‌کند

ای ماجرای آسمان عرشی سلامت می‌کند

ای نور حق فوق زمان عرشی سلامت می‌کند

ای نور زیبای بتول عرشی سلامت می‌کند

ای نور مولا ای شمول عرشی سلامت می‌کند

ای ناز ای ناز آفرین عرشی سلامت می‌کند

سادات ای معنای دین سیّد سلامت می‌کند


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 21:13 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

حال احمد شد نِما در میانِ جاده‌ها

۲۲ / 22

حال احمد شد نِما در میانِ جاده‌ها

داد عمّامه به من آن صفای ماسوی

محکمم بر سر نمود تا ابد گردم صعود

در بغل بِگرفت و شد جان من دیگر شهود

گریه‌ام شد در بغل آن بغل گشتم ثمر

دستِ او بوسه زدم گفتمش ای جان پدر

بعد از آن دیگر حمود رفت از پیشم چه بود

بعد از آن مولا علی گشت بر من چون شهود

باز هدیه داد او بر منش از روبرو

چه صفایی شد بَرم از شمایل نورِ او

حال مستی می‌کنم گشته عمّامه سرم

چون که دادند هردوشان آنچه داند این دلم

سیّد عرشی‌ام و شد قُوی اندر برم

حال محکم می‌زی‌ام دشمنم گردد عدم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 21:12 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

گفت‌و‌گو آغاز شد  چون که لب‌ها باز شد

۲۲ / 21
گفت‌و‌گو آغاز شد چون که لب‌ها باز شد
گفت آن چه بایدش بهر جانم راز شد

باز من آتش شدم دربه در ، راهش شدم
چون که او بالا بوَد سوی بیدادش شدم

باز عرشی شد نگه یک وجودی بی‌گنه
عاشقی کارش شده باز گشته او به‌ ره

سیّد و سادات شد جان من آباد شد
روح، هر بندش کشید از همه آزاد شد

حال وقت ماندن است شعر او را خواندن است
از صفای چادرش غیر او هی راندن است

وای این بارم شده فاطمه یارم شده
من دگر فوق جنون عاشقی کارم شده

باز هی دم می‌زنم شور و غوغا می‌‌کنم
بی خبر هم سر به سر نورِحورا می‌دهم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ | 19:29 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز سبد در دست شد جان ز نورش مست شد

۲۲ / 20

باز سبد در دست شد جان ز نورش مست شد

چون که می‌گیرد بغل این وجودم هست شد

پر ز مروارید سبد می‌رود از من کبد

ترسم از اهل جهان تا کنند بر من حسد

آخرش او با من است بهر جان پیراهن است

چون به دورم نور شد جان من چون آهن است

وای استقبال شد جان من پر بال شد

پرّ و بالی می‌زنم روح من خوشحال شد

دست او تعارف شده سوی من پاسخ شده

هر چه خجلت می‌کشم باز او صادف شده

دیگرم راحت شدم پیش آن ساحت شدم

در حریم میکده عرشی‌ام غایت شدم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ | 11:32 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

چه حرم در حرمی من شده‌ام 

۲۲ / 19

چه حرم در حرمی من شده‌ام

چه محرّم بغلی من شده ام

چه مبارک سحری امشب شد

که چه عرشی بصری من شده‌ام


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ | 11:31 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

شعر شاعر به تماشا برده بر دلش گشته چنان آورده

۲۲ / 18

شعر شاعر به تماشا بُرده بر دلش گشته، چنان آورده

حال با روی رضای رضوی ممتحن گشته و نار آورده

سور گشته به صفای دائم نور گشته ز بَرِ آن قائم

تا به جای هُمَوی۱ حرف زند نور گشته است به جان قالم

بور گشته ز تنور سالم حور گشته به سرش چون دائم

با هنر می رود و می‌آید سور او می‌کندش هی قائم

سر به سر شور رضا می‌بارد نور روی رضوی می آرد

چون به پهلوی رضا دائم شد شعر از روی هما می‌بارد

بَه‌ چه‌ خوش‌وقت شده ‌این عرشی می‌کند بر‌ دل آدم ‌بَرشی

چون‌که سیّد به‌تمام است دگر نور آرد ز رضا چون وَرشی

۱. هما


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , درباره شعر

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:31 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

سرمستم و صهباشکنم می آید

۲۲ / 17

سر مستم و صهبا شکنم می‌آید

من هستم و آهویی ختن می‌بارد

شامل شده‌ام که آمنه امنم شد

نورا به دلم زده همو راهم شد

با ناریه‌ام که هی بسوزم هر دم

با ماریه‌ام که نور خورم من بی دم

مشغول امور باده ی اعلایم

ممزوج تمام باده ی زهرایم

من بت شکنم که نفس خود بشکستم

هانی بغلم ز عشق او هی مستم

ممهور شدم دگر به لعیا مانم

من شعر رضا به عالمِین می‌پاشم

عرشی شده‌ام که عرش و فرشم واهیست

من در بغل فاطمه‌ام چه راهیست!


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:29 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز بر درب حرم شد رضا خوشگل به من

۲۲ / 16

باز بر درب حرم شد رضا خوشگل به من

بَه نمایان گشته است نور آن فوق زَمَن

بَه چه چشمی آهویی با نوا‌ی یا‌هویی

هی به جانم می‌زند کرده بر جانم رویی

مو بهم هی ریخته جان من آویخته

با لبان سرخ خود این دلم را ریخته

باز عاشق‌تر شدم یاور سرور شدم

با نوای فاطمه مَحرم کوثر شدم

باز مولامان رضا زد دوباره چون قضا

یک قضا روی قضا تا شود جانم رضا

با لباسی دیگری روی کرده بر منی

چون که حُبّم شد شدید نور پاشد بر نمی

حال باز مه‌رو شدم با صنم همسو شدم

چون به قربانش شدم نوری همچون او شدم

یک شعاعی چون همو ماهی‌ای در بحر او

او امامست بر من و عرشی‌ام سیّد ز او


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , شعر رضوی

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:16 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

جاده شد مخصوص او هی ببینم بوس او

۲۲ /15

جاده شد مخصوص او هی ببینم بوس او

این تمام روح من باز شد مأنوس او

من شدم هی سر به سر بین دریای قمر

سوزدش باز این دلم از صفای آن کمر

جاده گشتم من سحر گو‌ به شهلا این خبر

عاشقت باز آمده شور تو دارد به سر

می‌شود بر سوی قم بین نورا گشته گم

روح او کم آورد نور بر ده مثل خُم

ای عزیز فاطمه کن مرا بی‌واهمه

ناله ام هردم شده شعر من از آهمه

یک سوالی شهلوی بهر من شو سهلوی

تا ببینم هی تو را این دلم گردد قوی

سید عرشی‌ام و سوی تو سرگشته‌ام

آن حریم چهره‌ات باز من را کُشته‌ام


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:14 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

من مادرم و دیدم افتاد به پشت در

۲۲ / 14

من مادرم و دیدم افتاد به پشت در

من ناله‌ی زهرا را بشنیدم و شد پر پر

دیدم که علی آمد بر مسجد پیغمبر

دستش شده بود بسته در بند شدش رهبر

دیدم که حسن ناله زد بین در و خانه

نالان شده چون زینب اندر برِ کاشانه

دیدم قدمِ مادر خونش شده بر معبر

چون سقط شده محسن افتاده به پشت در

دیدم‌ مردمی نامرد دورش شده‌اند با ضرب

هرکس بزدش ضربه چشمان علی پر درد

دیدم که ستونها را چون زلزله‌ای در جا

بالا و بلند می‌شد تهدید چو کرد زهرا

عرشی دهنت بر بند اسرار نگو از چنگ

سیّد به تحمّل شو مهدی بشود در جنگ


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , روضه

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:11 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

جاده گشته پر گل و سبز و چمن

۲۲ / 13

جاده گشته پر گل و سبز و چمن

یاد آن یار قشنگ هر زمن

جاده عاشورا شده بر این دلم

شور و حالی گشته سویش می‌روم

جاده گشته پر ز گل بوی سبل

سوی آن مه‌روی زیباتر ز گل

جاده هی من را چه رسوا می‌کند

چون بغل معشوق من وا می‌کند

جاده جاده گشته بهرم جانماز

رو به سوی او کنم دستم دراز

جاده‌ها نور است مانند شهاب

می‌دهد هم بوی مشک و هم گلاب

جاده من را خون‌جگر کرده خدا

سید عرشی رود پیش هدا


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:10 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

وای از هر آسمان ریزدش هی حوریه

۲۲ / 12

وای از هر آسمان ریزدش هی حوریه

راه من راه هماست جاده‌ام چون نوریه

سور ‌گشته سر به‌سر می‌روم سوی‌جگر

حوریه پاشد به من سور گشته این پسر

آسمان پر نور شد حور حورا جور شد

چون‌خوشامد می‌کند جان من مسرور شد

پاره گشته آسمان من شدم فوق زمان

چون تعارف می‌کند مهدی صاحب زمان

قم گشته جمکران سوی آن درّ گران

عاصمه ره می‌دهد بهر مهدی هی نشان

مادرم آمد دگر تا بگیرد من به بَر

بوی بابا می‌دهد ز او دهد بر من خبر

گشته‌ام فوق قمر بین جاده در به در

به چه نوری زد به من از سوی مولا پدر

سید عرشی‌ام و گشته این عشقم ثمر

مادرم با مهدوی گشته با شهلا به سر


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:9 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

آه من سرد گشته گرما میزند

۲۲ / 11

آهِ من سرد گشته گرما می‌زند

روح من مرد گشته دریا می‌دمد

جاده جاده می‌شوم بر سوی تو

عرشی‌ام جانم به الّا می‌دود


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:7 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

الهی عاشقی تنها نمونه

۲۲ / 10

الهی عاشقی تنها نمونه

که از دوری بشه هر دم دیوونه

الهی عشق بر جانُم بمونه

بسوزُم مو همش فوق زمونه

الهی ناله‌هام فریاد بشه باز

ندارُم مَحرمی گویُم بهش راز

الهی آسمون بر سر بریزه

ولی اشکی ز معشوقُم نریزه

الهی کوه و دریا هم بریزه

ببین اشکُم به لیلا در ستیزه

الهی هر کجا سر سبز گرده

که معشوقم پیِ سایه نگرده

الهی عرشی قربونیِّ رو شه

مثه فرشی به زیر پای او شه


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:6 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

اینقدر آیم دگر این جاده را

۲۲ / 9

اینقدَر آیم دگر این جاده را

تا بگیری جان این افتاده را

اینقدَر می‌آیم و جاری شوم

تا به سویت رود هم ساری شوم

جاده خسته شد ز این عاشق دگر

باز هم من می‌روم سوی جگر

جاده‌جاده رو به سویت می‌شوم

من تمام جان به کویت می‌برم

آخرش یک نیم نگاهی می‌کنی

جان‌من را سوی خود تو می‌کِشی

نیم کردی اولش نیم دگر

خب نگاهم کن تو با آن ور جگر

باشدش هر‌چه تو‌خواهی ای‌صنم

من به یادت باز فریادی زنم

رَستم و وارسته‌ام جانم ببین

سوی‌این عشقت بیا یک‌‌دم بشین

دست نوری را گذار بر این سرم

بنگر این آه من و چشم ترم

عرشی‌ام سید که می‌آیم حرم

باز با عشق تو من هی می‌پرم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:5 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

اشکهایم جاری چون رودست پایت را گذار

۲۲ / 8

اشکهایم جاری چون رودست پایت را گذار

رفته‌ای خب ابر شو بازم به این رودت ببار

ناله‌هایم بشنو و کاری بکن می‌میرمی

عشق تو آتش شده در آتشم بنگر کمی

شعر تو گر می‌کنم دود از جگر بیرون زند

آتش قلبم شده موجی و دریا آورد

آتش اشکم شده دریای خون جانم نگه

از برایت آمنه مستیِ جون صبحم پگه

بنگرم کم نِی شود از آن بلندای نگاه

نور بر زن با تو گردم تا شوم من هم پگاه

این همه زاری کنم حقم شعاعت نیست خب؟

جان من یاری بکن بر تو که باکت نیست خب

دست این افتاده گیری خب ثواب است جان حق

عاشقت افتاده خود هی می‌کِشد گشته دمق

باشدش رو ، تا ابد دان من به دنبال تو‌ام

عرشی‌ام سید ز دورم بر سر خوان تو‌ام


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 0:3 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

غم و غمخانه شدم روی ریحانه شدم

۲۲ / 7

غم و غمخانه شدم روی ریحانه شدم

با‌صنم‌ چون شده‌ام شور و‌مستانه‌شدم

شاه و شاهانه شدم یار مرجانه شدم

با صفای شهدا جمع مستانه شدم

پر و پروانه شدم توی هر خانه شدم

شده‌ام مَحرم او تا ابد شانه شدم

یار پروانه شدم نور دردانه شدم

در حریم اهل‌بیت به حرم‌خانه شدم

نازِ شستانه شدم ماه هورانه شدم

پهلوانش شدم و شه زورخانه شدم

صبح عیدانه شدم شام آدینه شدم

در رهش هی بروم نور آذینه شدم

برِ عالینه شدم نهر سارینه شدم

عرشی‌ام سیّد و هم نور و آئینه شدم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ | 23:15 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

خداحافظ نگو من زار میشم

۲۲ / 6

خداحافظ نگو من زار میشم

ابد در راه تو آوار میشم

اگر نورت بَری ای پاره‌ی قلب

عرشی‌ام از غمت من نار میشم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ | 23:11 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

مه گلها چه زود آمد به سویم

۲۲ / 5

مه گلها چه زود آمد به سویم

خودش داند فقط او را ببویم

منم عرشی که سید کرده من را

ببین حالا دگر من خود چو اویم


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ | 23:9 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

ببین قلبم برایت تپ تپان است

۲۲ / 4

ببین قلبم برایت تپ تپان است

بدان دل عاشقت‌ چون بی‌گمان است

ببین هر دم به جاده می شوم من

به عشق تو به جاده می‌زنم من

ببین اشکم مرتب در چکان است

تمام جان به سوی تو کشان است

ببین شب هم چو روز بیدار ماندم

همش اشعار از بهر تو خواندم

ببین بغض در گلویم دائماً شد

کمی از صورتت چون شاملم شد

ببین هر دم برایت شعر گویم

دلم نار است و از رویت بگویم

ببین ، بازم نگه کن جانِ عرشی

تمامم پهن شد بهرت چه فرشی


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عاشقانه

تاريخ : پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ | 23:8 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By M a h S k i n:.