شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی

سیدعرشی شاعر عاشق

یک نور مرا گمرهم کرد به زعم زمینیان بدم کرد

اشعار سیدعرشی
شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی سیدعرشی شاعر عاشق

یک نور مرا گمرهم کرد به زعم زمینیان بدم کرد

2/71

یک نور مرا گمرهم کرد به زعم زمینیان بدم کرد

اما به صفای آسمانها از ما و منی مرا بدر کرد

یک حور ز آسمان بدیدم منظر شدم و خودم ندیدم

هر دم به برم عشوه کند او بر آخرتم دهد نویدم

یک نرگس تیزی قطعه کردم تا دور کس دگر نگردم

دور خودِ خود برد مرا هی تا زنده شوم مرده نگردم

یک موی ختن روی سرش بود من را به قضا بهانه بنمود

هر دم به چو بوی مشک مویش چنگی چو زدم عذاره بنمود

یک لب به من خراب تا داد از سر به قدم مرا چو گر داد

از لعل لبش دلم به خون داد جیحون شدم و مرا امون داد

یک ماه جبین به چشمم افتاد نابود شدم بدن ور افتاد

ماهش ز همه شموس سر بود من را مثه بیدلرزه افتاد

عرشی‌ام رخی بزد به سینه سیناست دگر نمیشه سینه

اصحاب شدم میمنه از او دل در بر او اهل یقینه

سیّدعرشی


موضوعات مرتبط: دفتر ۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , رشد و سلوک

تاريخ : دوشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۴ | 9:39 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.