16/73
مهدی دلش خون است و او یاری ندارد
در هر بیابان میرود جایی ندارد
مردم به دور خود همش چرخند آخر
منجی فقط او باشد و کاری ندارند
هر دور، گشته دورهای بر هر که باشد
راه نجات است او فقط غیری نباشد
شد منتظر تا با دعا امضا بیاید
بی شک برای یاری زهرا بیاید
هرکس به دورش پرمگس گشته ولی او
عباس و اکبر خواهد، چون حیدر بیاید
آخر امید فاطمه عدلش ببارد
آری امیداست آخرش آقا بیاید
عرشی نشسته جمکران او را ببیند
او گشته آنجا انتظار مهدی نشیند
#سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۶
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
15/51
خواهد آمد صاحب عدل و صفا
آن عزیز و جان حیدر مصطفی
خواهد آمد یاور مظلومه ها
آن که گیرد انتقام ناله ها
خواهد آمد معنیِّ آلاله ها
سبزیِّ و اصل طراوت ژاله ها
خواهد آمد آن سُرور فاطمه
یوسف زهرا بَرَد هر واهمه
خواهد آمد آیه های سرنوشت
می کند همّه ی عالم را بهشت
خواهد آمد بوی یاس مادری
بهر همّه او دهد هی ساغری
خواهد آمد جان عرشی بر ظهور
دشمنش گردد به آتش هم به گور
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۵
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
15/34
رنگ نورانی الله ای قشنگیّ زمانها
کی می آیی
رافع ظلم و کدورت صاحب عدل و محبّت
کی می آیی
باعث فیروزی ما رمز پیروزی بطحا
کی می آیی
ای تمامی خیر کامل ای تو اَنور نور شامل
کی می آیی
ای گل گلهای عالم ای تو یوسف بهر خاتم
کی می آیی
لحظه های خوب و آرام ای سکینه رفع ابهام
کی می آیی
ای امید و عشق عرشی سیّد بهرت گشته فرشی
کی می آیی
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۵
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
8/59
ای به قربان غم و هم غصه ات
من فدای ناله های روضه ات
مهدی زهرا بمیرت من بَرَت
هی بگردم جان به دور آن سرَت
ای عزیز فاطمه تو ای غریب
هی بخوانم آیه ی امن یجیب
من فدای لحظه های بی کسی
جان مادر تو به فریادم رسی
ای خدا آری فرج راحت شود؟
آن گل نرجس چو پیغمبر شود
ای غریب و بی کس و تنها امام
هر کجا هستی دهم بر تو سلام
عرشی هر دم هی به قربانت شود
پا نذار روی زمین فرشت شود
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۸
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
8/41
مهدی تو بیا که عشق حاشا گردد
هر کوچه و بازار چه لیلا گردد
مهدی تو بیا که آسمان وا گردد
در پهنه ی دریا تو تماشا گردد
مهدی تو بیا که هر ستاره از دم
با ذکر تو چون به آسمان جا گردد
مهدی تو بیا که از وجودت آقا
اندر حرم یار چه غوغا گردد
مهدی تو بیا که کوچه کوچه در شهر
نام تو برند و سر به سر لا گردد
مهدی تو بیا که هر گلی جز نرگس
دیگر ز زمین نروید و تا گردد
مهدی تو بیا که ابرها هم هر دم
از عشق و محبت تو باران گردد
مهدی تو بیا که در پناهت هر دم
عرشی شودش ذبیح و قربان گردد
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۸
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
7/74
ای وای خدا مهدی ما کو
تا کی برود کوه و بیابان
تنها تو شفایی گل زهرا
هر کس به تو شد گرفته درمان
ای کاش شود گل گل نرگس
هر کوی و گذر کوچه و هامان
عالم سر به سر گوش به فرمان
عرش از قد سروش شده نالان
باطل ز قدوم تو چه فانی
چون آیی شوی تو شاه شاهان
آید اگر او ز پرده بیرون
عالم بخدا شود چه سامان
عرشی بنشین به او نگا کن
تا ابر شوی تو مثل باران
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۷
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
7/73
مهدی که شده منجی عالم
من بهر نجات به او بنالم
او صاحب آخر الزمان است
در دایره او فقط کمان است
آقای خدایی جهان است
از بهر علی به او سلام است
یوسف به کجا رسد به رازش
طاووس خجل شده به نازش
معنی تمام قدرت حق
صمصام خدا و صولت حق
عدل با نگهش شود پدیدار
هر ظلم به او رود سر دار
عرشی به نگاه او نشسته
از هر دو جهان دیگر بِرَسته
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۷
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
2/41
تو بزرگی و بزرگی کن جان
به من هیچ بده تو سامان
تو که نور هفت سمائی انوار
به من چو تار بیا نور ببار
تو همان وجه خدا در ارضی
به همه عالم و آدم ارضی
بر من رحمت رحمانی تو
دست من گیر چه انسانی تو
تو که یوسف پسر زهرایی
دست بیچاره بگیر آقایی
تو رضایت به تمام حقی
چه نگاهی که همای حقی
تو کمال کمل کاملها
من جزئی رو ببر بر کلها
تو قشنگی چه میان گلها
خارم اما عاشقم بر بطحا
تو که فقرم به تمام می دانی
من عاشق کن سلام مهمانی
قول بده در بر من می مانی
داری حالا عاشقی چون جانی
دیگه از برم نرو می میرم
تو خودت مرا بکن زنجیرم
تو نباشی عرشیام لیک پیرم
تا تو باشی من جوانی شیرم
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۲
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۲۲ /29
سلام زهرا سلام حورا
سلام مهدی سلام نورا
سلام مادر سلام یاور
سلام آقا سلام ساغر
سلام شافع سلام رافع
سلام صمصام سلام نافع
سلام أَزهر سلام اطهر
سلام عادل سلام أَنهر
سلام حوری سلام انسی
سلام طاووس سلام نوری
سلام رازی سلام راضی
سلام امید سلام نازی
سلام عیشی کند عرشی
سلام سیّد سلام میشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۲۲
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه , شعر مهدوی
۳۱ / 56
شعر شد دُرّ گران مهدی صاحب زمان
ای عزیز فاطمه پیش این عاشق بمان
در رهت من آمدم با دو صد شور و فغان
لطف تو گشته به من تا بفهمم بیگمان
شور گشته بر تنم نور شد این دامنم
تو بریزی نور حق سور شد جان و تنم
اربعینم گشتهاست روی مهدی کُشته است
چون شدم در جمکران او عبادت گشتهاست
سمتو سویش میشوم جانو روحم میدهم
آمدم قربانیاش خون تمامم میدهم
راه بیپایان هموست مهر و امضا دستاوست
مهر کرده چون مرا جان من دربست اوست
سیّد عرشیام و آمدم در جمکران
هی عبادت دیدمی از صفای آن جوان
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۳۱ / 32
سلام ای خوش قدمتر از بهاران
سلام ای ابر رحمت نورِ باران
سلام ای تاج زیبای خدایی
سلام ای پهنتر از ماهو ماهی
سلام ای خوش قد رعنای باری
سلام ای نوگل و عطر بهاری
سلام ای نازنینتر از شکوفه
سلام نورت قویتر از طلوعه
سلام مهتاب از نورت بتابد
سلام صهبا زند بوی گلابت
سلام حوری حورا بین همیشه
سلام نورا که عشقت کم نمیشه
سلام عرشی کند دیگر همیشه
سلام ای نور حیدر شیر بیشه
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی , سلام
۳۱ / 31
خوش آمدهای یوسف پر جاویدم
تو تا به ابد کردهای هی تأییدم
ای راه برای تو فقط باز شده
ای نور برای تو فقط تاب شده
آرامش مطلق و سلام شیعه
شافع به جزا بر تمام شیعه
ای خوش قدم ملّت اهل ایران
ای بانویِ سربهسر بزرگ ایوان
سمت تو چنان اهل جگر گردیدیم
با نور تو محترم دگر گردیدیم
تا خیمه به پای تو زنیم پیروزیم
تا قلب برای تو تپد فیروزیم
جاوید بمانی تو همایون بانو
تأیید بکن عرشی را هر دم آهو
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۴۲ / 32
ای خدا یلدا شده نور رضوان را رسان
این شبِ ظلمانی را از کیان ما بران
بس بوَد ظلم و ستم نورِ عدل را کن حکم
تا جهان خرّم شود شرّ یلدا را بِکَن
وای شب طولانی شد ظلم بر ما بانی شد
نور خورشید کِی شود یلدا دیگر جانی شد
ماندهایم اندر فراق تا بیاید نور حق
شب رَود دیگر خدا ظلم شود دیگر دمق
خسته گشتیم ای خدا گشته تاریکی به ما
گریهها چون رود شد کِی رسد بر نورِ ها
بغض گشته بر گلو رفته از ماها صفا
نور مهدی را رسان تا شویم اوج وفا
سیّد عرشی گذشت از شب و یلدا خدا
کاش انسانها رسند بر دو نورِ هو و ها
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۲
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۴۲ / 14
مهدی به صفاخانهی سادات گذر خواهد کرد
با دو صد شور و شعف غمزه جدا خواهد کرد
رهنوردم به رهِ آمنههای جاوید
لیک از رهگذر مهدی گذر باید کرد
شاملم بر همهی نور و وَ لیکن آخر
مهدی میباشد امامی که نظر خواهد کرد
راه ریحان به تمامیِ جهان میارزد
لیکنش از رهِ مهدی عبور باید کرد
همه عالَم به صفا خواهی سادات شدند
او به دادخواهیِ مهدیش خودش راحت کرد
ای بمیرم همه عالَم به امانِ مهدیست
کو دلی کافتدش این ورطه که خو باید کرد
سیّد عرشی شده منتظرِ آقایش
گر نظر او نکند پس به که ، رو باید کرد
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۲
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۴۱ / 12
مهدی به جهان آید و یعنی به ظهورش
هر ظالمِ بد خو ببرَد جان چه به گورش
مهدی شودش ظاهر و آخر باطل
دیگر بشود بعد ظهور اوجِ تنورش
مهدی به نوای فاطمه میآید
هر عاشق حیدر بشود وه که چه سورش
مهدی که کند خانهی لیلا آباد
امّا چه شود حسود و اعداء سوزش
مهدی رهِ آئینِ پیمبر آرد
دیگر چه شوند شاد همه از نورش
مهدی علوی آرد و هم زهرایی
معصومه شود دگر چه عرشی جورش
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۲
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۴۲ / 8
آن که کرد غصب فدک رفت جهنم بر درک
از چه رو هیزم نهاد فاطمه را زد کتک
وای از روز ظهور میشود برپا تنور
هیبسوزد هر دو تا عدل شود حتی به زور
مهدی آقا آیدش کفر را بنشاندش
حرف چرت جمع گردد و آیهها میخواندش
گر کُند رو را نشان تیر خورَد بر قلبشان
خونِ باطل ریزد و جمع گردد نسلشان
ابتری ظاهر شود کوثری باهر شود
نور حق گردد عیان حال ، حق ، ناحر شود
آتشی گردد به پا از همان هیزم خدا
هر دو آتش میزند ابن زهرای هما
عرشی گردد روبهرا هی کند سور و صفا
حکم حکم مادر است میکند مهدی به پا
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۲
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۱۹ / 71
این شبِ ظلمانیِّ یلدا ببر
نور بر زن ، نور زیبای پدر
تا به کی ظلمت بیا ای نور حق
ظلمت و ظالم نمایی تو دمق
خستهایم در تار وتاریک ماندهایم
شد رجا خود بر امیدت خواندهایم
پاره کن یلدای پر ظلمت ولی
نور زن تو نور مولامان علی
در سیاهی زور بر خفاش شد
هر چه اهل حق ز او بیداد شد
نور حق آ تا که سیمرغ آیدش
نور عدل بر این جهان هی باردش
عرشی هی نور بین یلدا پاشدش
تا ضحی آن صبح روشن آیدش
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۹
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه , شعر مهدوی
۱۹ / 55
چشم مهدی چشم من را کور کرد
تا ابد این جان من پر نور کرد
چشم مهدی با نگاه کاملش
خواست این أحقر شود چون شاملش
چشم راه آسمان را هم ببست
جان به سوی خود کشید از همّه رست
چشم شد خود چشمهی فیض خدا
تا ابد از مهدی نِی گردم جدا
چشم شاهد شاملم هی مینمود
تا شدم سِرّی ز اسرار سجود
من دگر با مردمان نِی میزیام
چون که گشته چشم مهدی روزیام
چشم من را برد تا بالای نور
جان من بازم ز عشقش گشت بور
چشم عرشی را ببردش در صعود
چه قیام باشد دگر چه در قعود
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۹
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۴۰ / 75
سلام بر منجی عالَم عزیزم
تمام خونِ رگ پایش بریزم
سلام بر مهدی صاحبزمانم
سلام بر ساحل امن و امانم
سلام زیبای خوش قد عین طاووس
سلام بهرت بسوزم مثل ققنوس
سلام نور خدا بر خلق و آدم
سلامت میکنم آقا دمادم
سلام عدل و عدالت در حریمت
گرفتم بوی جنّت از نعیمت
سلام والای والای جهانها
سلام مهدی مافوق زمانها
سلام اصل قیام و قائمیت
نگاهی کن به عرشی این رعیت
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۰
برچسبها: سیّدعرشی , سلام , شعر مهدوی
۴۱ / 56
البت تو بدان نور فقط با مهدیست
چون بین خدا وَ او ابد یک عهدیست
الان همهی نور بدست مولاست
هر کس که بخواهد بدهد ، او آقاست
من هر چه که دارم و ندارم از اوست
این جان و همه هستیِّ فدای آن روست
تا آخر دهر او امام است بر من
خود کرده مرا اگر چنینم هرمن
صمصام خدا مرا به یاری خواهد
او نور هداست بر دلم میتابد
شد آرزویم تمام گردم دورش
هستم چو غلام هر زمان بر نورش
عرشیام و سیّد شدهام از بویش
کو تا برسد کسی دگر در کویش
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۴۰ / 47
مهدی دِ بس است غیبتت بیرون آی
نورت بگذار بر زند بر هر جای
مهدی تو ببین خسته شدیم از غیبت
این آتش کفر و ظلم گرفته شدّت
مهدی تو مدافع حرم شو دیگر
هر صهیون و کافر تو بکش چون حیدر
مهدی به سراخانهی ایران سر زن
هر دشمن اصحاب خودت گردن زن
مهدی به نوای مادرت پاسخ ده
با آمدنت ببر برایش مژده
مهدی بهخدا غیبت تو سخت شده
این شیعهی تو یتیم و بدبخت شده
گو تو بهخدا فرج نماید امضا
تا نور خدا بگستری در هرجا
عرشی شودش به پیش پایت هرجا
تا امر کنی ذبیحت گردد درجا
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۰
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۴۱ / 46
مهدی به صفای فاطمه بیرون آی
از نور خودت بده به عرشی در جای
این ماندهی افتاده شده را دریاب
با دست شفا تو جان او را برتاب
نوکر پی ارباب شده رحمی کن
بیچاره به این باب شده لطفی کن
با لطف خودت عادتِ احسان بنما
با نور خودت شفا به این جان بنما
ساریِّ خدا جاریِّ نورت بر زن
هادیِّ خدا هدایتم کن أحسن
حاشا کرمت سجیّتت کو اکرم
با یک نظری ز جانِ من رد کن غم
باشد قسمت به مادرت زهرا خُب
دیگر تو برس به داد این رگها خُب
موضوعات مرتبط: دفتر ۴۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۱۹ / 41
شعرم ز عاصم گشته است مهدی چه قائم گشته است
حالا به روی هر دوشان جانم ملازم گشته است
زهرا چه ظاهر گشته است مولا چه ماهر گشته است
حالا به روی هر دوشان نورم چه لازم گشته است
دردانهی نورِ بتول کرده همین من را قبول
بازم سفارش میکند بر مهدی تا گردم شمول
حالا شمول الشاملم بر علم حق چون واقفم
وقفم شده نفسم ولی بر اکرمش من لازمم
نوری ز نورم هی بداد این روح من بازم گشاد
با همّهی جان و دلم جانم به سویش شد چو باد
حالا چو باد ره میروم هی میوزم بر جادهام
جاده شده نور خدا چون من به سویش خواندهام
عرشیام و من سیّدم هی بر شعورش میشوم
گشتم دگر فوق شعور هر دم قبولش میشوم
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۹
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی , درباره شعر
۱۹ / 40
مهدی فقطش صاحب جانهاست بیاید
دیگر که تواند به چمن گل بشمارد
آقای بزرگ ماسویالله مهدی ست
معنی تمام عدل و وحدت مهدی ست
از او فقطش ز دارِ دنیا ردّیست
بر هر دل شیعهاش ز او یک دردیست
امّا ز پس سحاب آخر آید
نورش بزند به ظلم و ظالم ساید
دیگر به جهان ظلم نماند باقی
عالَم ز عدالتش شود چون باغی
نورش به همه زمان ولی میباشد
از پشت سحاب به اهل خود میپاشد
عرشی نور او به جمکران میبیند
از داغ فراق صاحبش میمیرد
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۹
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
19 / 33
تکِتک از رمضان میآید
چه سواری بشود در غایت
چه صفایی به دو عالم بشود
چه نمازی به فلسطین ببرد
چه صفاخانه کند برپا او
چه نهانخانه شود صهبا او
چه غباری از حرم بردارد
چه گلابی به حرم بگذارد
چه نمایی به تماماً دلبر
چه صلابت به تماماً حیدر
چه مَحالی بکند آسان او
چه نوایی بزند چون یاهو
چه چو فرشی بشود عرشی چون
یوسف فاطمه آید بیرون
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۹
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
19 / 32
مهدی آخر رمضانش در رفت
فطر گشته که شبش جاری شد
چقدر ظهر خدا نزدیک است
چقدر ظلم تهِ تهدیگ است
چقدر نور به عالم ریزد
چقدر حور به عالم پاشد
چه خوشند همّه با اهلالبیت
چه عزیزند همه در این بیت
چه نمازی بشود پشت سر
چه مسیحا بشود چون یاور
چه لباسی بکند سیّد چون
مهدی آماده شده بر جیحون
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۹
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
19 / 8
زینب شده آماده مهیا که بیاید
با صبر جمیلش گره از فرج گشاید
زینب شده آماده که صبر پیشه نماید
او آمده تا خون به جهان ریشه نماید
او آمده تا مظهر دین زنده بماند
او آمده تا خون حسین هی ببارد
زینب شده تا زینت بابا بشود او
زینب شده تا نوریِّ زهرا بشود او
زینب شده تا زینت اسلام بیاید
زینب شده تا ظلم ز عالم بزداید
زینب شده آمادهی راه نینوایی
هر کس بزند مُهر، شود کرببلایی
زینب به جهان آمده، ای صور کجایی؟
او صبر کند صبر دگر صبر خدایی
زینب به جهان آمده تا سور بپاشد
تا نور خدا زینت ما رأیت باشد
زینب شده تا نور به هرمان بنشاند
زینب شده تا گور به عدوان بچشاند
زینب شده او، صاحب شادی به جهان است
شد او قسم فرج که صاحب به زمان است
زینب شده شاهد به تمامیِّ مصائب
شمشیر زند به اهرمن شود چه غالب
زینب شده عمّه که سفارش شده عرشی
او گفته به شهلا که به سیّد بدرخشی
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۱۹
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
2/1
بیا و رحم کن بر من خدایا
ببین این دل نمانده در مدارا
به عموی بریده دستم عباس
که کرده مادرم فاطمه احساس
به آن ام البنین بانوی پر مهر
به لبهای قشنگ حضرت خضر
به ناله های زهرا پشت دربان
به نگاه علی اندر خیابان
به آه و سوزش طفلان زهرا
به محسن شهید با ضرب اعدا
به نه امام پس از فرزند زهرا
به سوز دل زینب در سبایا
بیاور تو فرج بر ابن زهرا
عرشیام ده خدا حاجات ما را
سیّدعرشی
موضوعات مرتبط: دفتر ۲
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
《《 75 》》
یابن السادة المقربین
قرب به عالم می شوی آیی یقین
یابن النجباء الاکرمین
ای نجیب لطف و کرم کن ای معین
یابن الهداة المهدیین
بیا طاوس علیین
یابن الخیرة المهذّبین
ای تمام خیر خالق بر زمین
یابن الغطارفة الانجبین
ای شرافت از تو شد ای مه جبین
یابن الاطائب المطهّرین
پاک و زیبای خدا ای بهترین
یابن الخضارمة المنتجبین
ای جوانمرد سیّد عرشی ببین
موضوعات مرتبط: آرایههای ادبی ، شعر عربی ، دفتر ۱۴
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
