۳۱ / 39
لیلا چه ذاکر شد مرا شیطان چه باطل شد مرا
هر دم چوماهی میشوم بحری چو یاهو شد مرا
شهلا شده روی هدا هی می زند بر دل صدا
جانم چه حالی میکنم کرده مرا قرب خدا
قرب حبیبالعالمین نور امیرالمؤمنین
جانم چه بالا بردهام روحم شده زهرا ببین
نورم چو نور فاطمه یک قطره از دریا همه
چوننور اویم هیشفاست کرده مرا بیواهمه
نورا چه نوری بر زدم اصل وجودم هم زدم
چون مادرم هی آمده دیگر چه رفع غم شدم
زیبا به فرمان آمده نورش چه ایمان آمده
نور خدا خورده به جان جانم چه میزان آمده
عرشیام و با فاطمه نورا برایم لازمه
هی میشوم الاّ خدا بَهبَه کنارم عاصمه
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه
۳۱ / 38
سمتی به جز از سمت نگارم نبوَد چون
آن عشق ابد گرفته روح و دل و هم جون
راهم همه ریحانه شده اوج ملاحت
شاهم شه میخانه شده اوج رفاقت
سالوس نیام خرقهی من اوج صفا شد
تابوت نیام زندگیام اوج بقا شد
ربطی بهجز از ربط هما در دل من نیست
راهی به جز از راه لقا در سر من نیست
ماهی به دلم گشته و هر دم ببرد من
راهی شدهام بیحد و هر دم بروم من
شهبالهی جنّت شدهام اوج عنایت
همواره دگر ره شدهام اوج سلامت
عرشی شدهام با دو ید فاطمه جانم
سیّد به رضا گشتهام و عاصمه نازم
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه
۳۱ / 37
تو که کُشتیُّ و هر دم میکُشی جان
بگو دیگر ابد بر گردنم مان
امیدی غیر تو در این دلم نیست
بیا بازم بگو گردیدهام لیست
تذکّر نفع دارد گو که مانم
دو چشمم اشک دارد بر تو جانم
بزرگ اوج بالای خداوند
ببین دل را که افتاده به آوند
سلامت با سلامت در وجودم
نگاهت هر دفعه از سر دو سودم
بیا عرشی نگر مانده به رویت
بیابد فرصتی آید به کویت
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه
۳۱ / 36
تا ابد مست کنان میرقصم
نور حق گشته به جان میرخشم
گو سمرقند و بخارا هیچ است
بهر او لایتنا میبخشم
بهر عشقم همه بر هم ریزم
من سوارِ پرِ فوق الرّخشم
شامل نور خدایم مردم
نوری از نور هدا بر عرشم
ظلم ظالم چه بهم میریزم
با عدوی فاطمه بستیزم
من کمر بهر عدالت بستم
یار همّیشه کنار هشتم
سیّد عرشی دگر شد نقشم
پیش معصومه همیشه هستم
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه
۳۱ / 35
ببین این دل به غیر تو نباشد
فقط قلبم به رگ خون تو پاشد
تمام قطرههای خونِ جانم
تویی حق و حقیقت بیگمانم
سلامت میکنم پیشت بمانم
تویی تو نور حق صاحب زمانم
گرامیتر ز عطر و هر گلی تو
صمیمیتر ز نورِ در دلی تو
تمام نالهام هرشب مهین رو
بسان معجزه با من سخن گو
سلامت با تو جاویدان در این دل
بدونت پای من همّیشه در گِل
تمام سهم من از نورِ اَلله
بغل گیر سیّد عرشی یدالله
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه
۳۱ / 34
لیلیام شیرین من هم یوسف و پروین من
یک نگاهت گشته تا آخر دگر آیین من
سمت و سوی بادهای فوق عطرین خدا
ای صبا با پلک تو هر دم وزد نازم هدا
راه بی پایان حقی ای حقیقت مهجبین
با تمام جان و تن از تو فقط گویم ببین
سهل و آسایش به هر دوره به جانم ای گلم
تا ابد بر پای فوقالعرش تو گردد دلم
صحنهی نامنتهی ای عشق زیبا ای نوید
روح من بر سوی تو بیانتها دیگر پرید
شاهراه اصلی حق و عدالت ای پری
جان من هر دم بسوی نور اعلی میبری
راه بی پایان حق بر اهل عالَم عاصمه
سیّد عرشی ابد پیشت شده بیواهمه
موضوعات مرتبط: آرایههای ادبی ، دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه
۳۱ / 33
رضا اعظم به اعظم اعظم است او
اعاظم نام مولا در بس است هو
کهاعظم خود علی موسیالرضا شد
شمایل نور او فوق طلا شد
معظم حاوییِّ اسماءِ حسنا
که خواهد او اگر ، دائم شوی لا
سلام اعظم عالم خود اوست
تماماً نوریِّ اعظم برِ دوست
شمیم اعظمِ اسم الهی
شده موسیالرضا گر اهل راهی
سکینه بهر او اعظم شده لیست
کهمعصومه ز او گشتهچنین بیست
بدان عرشیِّ سیّد همّه از اوست
خودش مهر قبول اصل یاهوست
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر رضوی
۳۱ / 32
سلام ای خوش قدمتر از بهاران
سلام ای ابر رحمت نورِ باران
سلام ای تاج زیبای خدایی
سلام ای پهنتر از ماهو ماهی
سلام ای خوش قد رعنای باری
سلام ای نوگل و عطر بهاری
سلام ای نازنینتر از شکوفه
سلام نورت قویتر از طلوعه
سلام مهتاب از نورت بتابد
سلام صهبا زند بوی گلابت
سلام حوری حورا بین همیشه
سلام نورا که عشقت کم نمیشه
سلام عرشی کند دیگر همیشه
سلام ای نور حیدر شیر بیشه
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی , سلام
۳۱ / 31
خوش آمدهای یوسف پر جاویدم
تو تا به ابد کردهای هی تأییدم
ای راه برای تو فقط باز شده
ای نور برای تو فقط تاب شده
آرامش مطلق و سلام شیعه
شافع به جزا بر تمام شیعه
ای خوش قدم ملّت اهل ایران
ای بانویِ سربهسر بزرگ ایوان
سمت تو چنان اهل جگر گردیدیم
با نور تو محترم دگر گردیدیم
تا خیمه به پای تو زنیم پیروزیم
تا قلب برای تو تپد فیروزیم
جاوید بمانی تو همایون بانو
تأیید بکن عرشی را هر دم آهو
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , شعر مهدوی
۳۱ / 30
شعری به دلم کرده خدا میداند
از عالم بالا خبری میآرد
نوری پی نوری به پیِ نورها
طوری پی طوری بشوی بارها
نوری به تمام حیدری زهرایی
سوری که شود دلت دگر مرضایی
رنگی به جز از نور خدا نِی بینی
تو تا به ابد پهلوی او بنشینی
خود گردی چهنوری کهدگر رخشانی
با اهل خدا تا به ابد میمانی
علمی بهبرت شود به فوق هر علم
سلمی بهدلت شود بهفوق هر سلم
عرشی بخدا ظاهر کار است آنجا
عرشی بر عرشی بر عرشی بیجا
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه
۳۱ / 29
شب است و سکوت به غمبار من
به امّید ظهرِحبیب وطن
شب است و جهانی چه تاریک وای
تویی صبح زیبای فَرو، دین نمای
شب و نالهی گرم و آرام من
تو و نور خورشید و سامان من
شب و تشنهی نور در این وجود
تو و دامن سر به سر پر ز جود
شب و یاد مهلا و آسایشم
تو و نور مهتاب و هم خواهشم
شب و عرشی و خون دلی بهر تو
تو نور حقیقیت کردی جان را وِتو
موضوعات مرتبط: آرایههای ادبی ، دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی
۳۱ / 28
عاشقیام به جنون گردیده
روح تو تمام جون گردیده
این چنین نور که آخر دیده
نور حورا دل من برچیده
گشتهام عاشق و هم ورزیده
چون که عشقم شده بر این دیده
بدنم هی به صفا لرزیده
چونکه نورش به تماماً دیده
روح او به جان من چسبیده
ز عشق او این دل من غم دیده
عرشیام عاشق آن اسفیده
روح سادات به جان گردیده
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه
۳۱ / 27
سلام ناز بلند بالای عرشی
سلام ای نازنین چه میدرخشی
سلام ای آمنه امنیت من
سلام بر تو همیشه نیت من
سلام ای نورِ در این روح و جانم
سلام ذکر خدا بر این دهانم
سلام ای سِلم هستی ای سلامت
سلام من بشنوم جانم سلامت
سلام ای آرزوی آرزوها
سلام اصل شرابی بر سبوها
سلام نو آور نور خدای
سلام بر نور تو گشتم چو ماهی
سلام سادات عالم نوریّ ناب
سلام سیّد کند ای اوج الباب
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عاشقانه , سلام
۳۱ / 26
رحم خدای لایزال گشته به جانم بیشمار
من هر دفعه رفتم حرم پر لطف گشتم از نگار
هی میشوم عالی تبار با قرب بر پروردگار
نوری پی نورا شوم با موهبت از کردگار
سمتم رها هر دم شوی چون آیی تو بهر قرار
دیگر لطافت در برت گردد ز لطف آن سوار
راهم تماما از خداست روحم شده هی در هوار
شبنم ز چشمم هی زند از داغ آن عالی تبار
داغش دلم برنا کند روحم برَد از هر غبار
هی اربعین در اربعین نزدیک گردم من به یار
عرشیام و هم سیّدم کردند من را با کبار
از بس که نورم دادهاند گردیدهام فوق هزار
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , رشد و سلوک
۳۱ / 25
دیدن چشم هماییِّ رضا شد روزیام
من ابد بر خوان این در ماندهو هم میزیام
سال سختی رد شده دیگر همیشه راحتم
وصل ناهید آمده رد گشته از هر محنتم
دار دنیا چون بهشتی زندگی دیگر کنم
نور بالا خورده بر جانم چه حالی میکنم
شاهد بی مدّعای اهل والای خُدام
دیگرم من تا ابد درگیر آیات شفام
راهی نوری پی نورم به فوق نورها
ماهی دریا و بحرم فوق هر چه بحرها
از یقینم رد شده فوق یقین دیگر زیام
باز هم هی میشود روی خدایی روزیام
سیّد عرشیام و هی قرب حق پیدا کنم
در کمانگاه بتولی بر سوی بطحا دوم
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , عارفانه
۳۱ / 24
ای آمنه خوش باش که دلدار بیامد
سرآمد خلق و هم أب فاطمه آمد
با جعفر صادق شده توامان خدایا
ای مکتب جعفری به تو شدش هدایا
یعنی که ره احمد مختار علی شد
با مکتب صادق همهاش بهر ولی شد
گردیده محمّد به تولد نیز صادق
او نشر دهد علم علی بَه که چه حاذق
یاران همه دورند به هم احمد و جعفر
امّا برِ مهدی نبوَد یار و دل احمر
عرشی به دلش نور نوید است ولادت
شاید که خورد باز همان شهد شهادت
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی
۳۱ / 23
با هر نفس که دارم ذکر خدا بگویم
با جان و تن دگر من از بهر او بنالم
راه خدا رهائیست راهی چو بحر و ماهیست
تا بحر او نگردی پس کو کجا شوی لیست
راهش نماز عشقاست چوندیدن دمشقاست
زینب بدیده راهش بنگر که آه رشق است
سمتخداست مستی چوناوست اصلهستی
با فاطمه بمان تو گیرد ز تو چه دستی
راه علی خدائیست بر فوق هر چه راهیست
گر با علی شوی تو عین خدا پرستیست
احمد نگه بر او شد مولا علی سبو شد
با فاطمه چو پیوست حق با تمام رو شد
راه ائمه اصل است غیرشضَلال و بستهاست
تا قائمش بگوید عرشی سیّد نشستهاست
موضوعات مرتبط: دفتر ۳۱
برچسبها: سیّدعرشی , مناجات و ادعیه
