شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی

سیدعرشی شاعر عاشق

شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی | آبان ۱۴۰۲

اشعار سیدعرشی
شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی سیدعرشی شاعر عاشق

وسط سفره الله قمر شامل شد

۲۸ / 2

وسط سفره‌ی الله قمر شامل شد

رمضان با حسنش حُسن و صفا کامل شد

گل درشت کرم و اصل سجیت آمد

ماه چارده به تمام اصل کرامت آمد

نور انوار خدایی به تمامی آمد

جلوه‌ی فاطمه با روی همایی آمد

از سراپرده برون شد فاطمه با حسنش

روی مادر بگرفته به تمامی پسرش

چونکه خورشید حجاب است قمرش باهر شد

هر که زهراش بخواهد حسنش ظاهر شد

حُسن و احسان و کرامت به حسن حاصل شد

رمضان سفره‌ی حق با قمرش کامل شد

کرم اهل ولا به مجتبی ظاهر شد

هر که نورش بگرفته به ابد طاهر شد

عرشی اکرم به صفا داری کریمت آمد

چون حسن هست کریم بحر رحیمت آمد


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۸
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 23:39 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

من موسوی ام موسوی بر من گشته

۲۸ / 1

من موسوی‌ام موسوی بر من گشته

بانوی بتول حوروی جان کُشته

شوری شده بر دل ز نسیمی خبر است

حوری شده بر جان که دلم چون قمر است

ماهم شده شامل ز صفای خورشید

جانم شده در بر که شده‌ام مهشید

کاظم به نگاهش دل من را بُرده

بر دختر او غلامم و هم بَرده

چون کرده خدای انتخابم آخر

دل گشته ز عشق موسوی هی پرپر

مردانه شدم که جان من هر دم شد

حوری ز صفای موسوی بر جان شد

نورم برِ عرش و گشته‌ام من عرشی

امّا به برِ اهل هما چون فرشی


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۸
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 23:35 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

گویم ز حسین سر به پا خون

۲۹ / 32

گویم ز حسینِ سر به پا خون

افتاده سرش به دست ملعون

گویم ز صفا و قاتل جون

چون پر شده گودال چو جیحون

گویم ز نمک ناله‌ی زهرا

او جان بکشد به سوی دریا

گویم که چرا فتاده مولا

خواهد بشود در برِ زهرا

گویم ز نفس نفس زنانش

چون او برسد به پیش بابش

گویم ز غم داغ رقیه

در دایره گشته او سمیّه

گویم ز فراق و عهد عرشی

چون در بغلش گشته چو نقشی


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , روضه

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 13:16 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

زهرا به حرم آمده تا جان بستاند

۲۹ / 31

زهرا به حرم آمده تا جان بسِتاند

این جان مرا در بر معشوق رساند

مادر به تمامش بوَدش نوریِّ مهلا

چون اوست رساند دل و جان من به شهلا

مادر به ضریح رضوی شد که من آید

پایش به سرم گشته دلم را چه بساید

ای وای ز آن پای بلور ، نوریِّ مادر

تو تا به ابد مست شوی گشته چه ساغر

دردت به دوا نیست دگر اوج شفایی

مستت به صفا نیست دگر اوج صفایی

بَه مادر من گشته که جانم بستاند

نیروی علی بر جگرم داده کشاند

سیّد به تمامی جهات لایتنا شد

عرشی برِ مادر به تمامیش طلا شد


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 13:15 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

غیر تو نیست مرا ای شه بی غسل و کفن

۲۹ / 30

غیر تو نیست مرا ای شه بی غسل و کفن

بی تو دردیست مرا ای به تمامیّ تو حسن

در رهت آمده‌ام تا که نگاهی بکنی

من تمامم شده از تو که صفایی بدهی

شه مظلوم بگو پیرهنت کی برده

بند انگشت تو را کیست چنین ببریده

سر تو بر روی نیزه چقدَر بالا شد

ساغری گشته به اهل دل و چون برنا شد

تو خودت گشته‌ای دین و پرچم اسلامی

سر تو می‌رود و بَه که چقدر بر پایی

یاور احمد مختار شدی تا به ابد

رد بکردی همه‌ی اهل خدا تو ز کبد

خود گرفتار شدی ، بهر گرفتار دوا

موج و آماج بلا ، برده‌ای از همّه بلا

عرشی را تا به ابد خون تو بیدار نمود

چون حسینی شده با عاصمه همراه نمود


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , روضه

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 13:14 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

محرم چون هلالت دیده ام قدم هلال است

۲۹ / 29

محرم چون هلالت دیده‌ام قدّم هلال است

چو اشکی هی بریزم بر حسین جانم زلال است

اگر لطمه به جانم می‌زنم ای جان جانان

عرشی‌ّام نوکرت آقا دگر این خون حلال است


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 13:12 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

هر سفره ای ست جهان به نمک مزه باب شد

۲۹ / 28

هر سفره‌ایست جهان به نمک مزّه باب شد

امّا به کرب‌وبلا نمک آن طفل رباب شد

با گریه‌های زینب تو زندگی کنیم

از غصه‌های عمّه دگر دل کباب شد

ماه صفر نگو که دلم سوخت بهر شام

چشمم تمام گریه شد و رود آب شد

چون جنّت است وجوب اشک ماتم تو

گشتم بهشت و نامه‌ی من بی‌حساب شد

هرجا به غیر تو باشد عزیزم که نور نیست

هرکس به غیر تو راهی شده در سراب شد

هی‌چای و قهوه و شیر، خورده‌ام به‌مجلس تو

هر چای روضه‌ که خوردم به جنّت شراب شد

هی آب می‌دهم به همه ، یادِ خشکِ لبت

با یاد هر دودست علقمه همچون گلاب شد

عرشی نشسته در محرّم و زانوش بر بغل

با یاد کربلا و شام تو او هِی لباب شد


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 13:12 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

وای از چشمان تو شد نمازم مال تو

۲۹ / 27

وای از چشمان تو شد نمازم مال تو

مست پیراهن شدم شد شفایم دست تو

ماه روی عالَمِین کن قبول جان حسین

ای رضا ای نازنین بهر زهرا نور عین

ای تمام آسمان شور دل ابرو کمان

دست من بگرفته‌ای رفت ، از من هر گمان

با یقین ره می‌روم با ثمین چون گشته‌ام

مست بوی پیرهن با مهین دیگر شدم

رحمت‌الّلعالمین این نمازم را ببین

با تو افتادم سجود باز دل گشته غمین

روی تو خواهم گُلم بنگر این چشم زلم

اربعین در اربعین داده نرگس هی هُلم

سیّد عرشی‌ام و هی شده‌ام در رکوع

چون که رویش دیده‌ام این کمر خم شد ز رو


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 13:10 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

وای بوی پیرهن گشته از یوسف به من

۲۹ / 26

وای بوی پیرُهن گشته از یوسف به من

من دگر بینا شدم فوقِ فوقِ هر زَمَن

یوسفم تابیده شد روی کامل دیده شد

چون رضا یوسف بوَد راضی‌ام بر دیده شد

وای مستم تا ابد شد به جان فوق صمد

چه پُرم کردند دگر می‌روم هی از کبد

سمت‌سمتش بر من‌است چون‌لبانم بر هم ‌است

حال جان و هم دلم سمت زیبای گل است

رحم رحمم شد مدام لیلی‌ام گشته به دام

من چه حالی می‌کنم خود دگر صاحب عبام

فاطمه می‌زد صِدام باز کرده من دعام

باز با شور و نوا می‌کند بر من سلام

بَه بِه عرشی گو دگر شد تمامش چون جگر

او فقط مدهوش اوست رفته جانش بر گوهر


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 6:11 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

تمام هستی من در سرور افتاد

۲۹ / 25

تمام هستیِّ من در سرور افتاده

نظر بکرده حقیقت حضور افتاده

نبین مدام در تبم به تاب افتادم

ز آستان الهیم حور افتاده

نه حور جنّت اعلا نه حور بهشت

که حور حوریّ اعظم به زور افتاده

مکن سوال ز من از چه شعر می‌گویی

مدام جان و دلم فوق نور افتاده

اگر که شعر می‌کنم مدام ای جانم

ز روی وجه خدایی زبور افتاده

بدان‌که شعرِ من نی‌که شعر شاعر‌هست

ز روی وجه الهی شعور افتاده

مگو که سیّد عرشی ز چه تو سوزانی

بگویمت که به قلبم تنور افتاده


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه ,

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 5:13 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

شعر من از مادرم سر زد دگر

۲۹ / 24

شعر من از مادرم سر زد دگر

در حرم شد پهلوی مولا جگر

باز من را او گرفته چون بر

باز داده بر دلم فوق گوهر

آن وجود مادرم پشتم شده

شیر او بر پیکرم رشدم شده

شیر، همّه‌ی وجودم نور کرد

با صنم چون گشته‌ام هی طور کرد

نور مولایم علی هم می‌خورم

نور او من را همش ره می‌برم

وای یعنی فاطمه بر من شده

روی نور اعلوی بر جان شده

حال مادر زهره‌ی زهرای نور

کرد ابنش سیّد عرشی قبول


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 5:12 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

گردن ناز رضا برد جانم در فضا

۲۹ / 23

گردن ناز رضا برد جانم در فضا

گونه ریشش از کنار کرد جانم رو برا

چشم ز گوشه دیده‌ام روی او بوسیده‌ام

هر چه گوید تا ابد چشم بر این دیده‌ام

روی شرم دارم از او مست مست از روی او

این چه رویی خُب بوَد روی هو گردیده او

نازِ نیم رخ کُشته‌ام بر رضا آغشته‌ام

هر طرف دیگر روم دست او شد رشته‌ام

عشق کرده تشنه‌ام هی چه عاشق‌تر شدم

نور پاک زهروی خورد و شامل‌تر شدم

ریش یعنی از بغل می‌کند مستت زحل

چون‌که بینی صحنه‌را می‌شود سهمت عسل

سید عرشی مقام نیم رخ شد از امام

حال با نیم دگر می‌کند مولا سلام


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ | 5:11 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

رقیه ام نوای کودکانم

۲۹ / 22

رقیه‌ام نوای کودکانم

یتیم ، مظلومه‌ی فوق زمانم

به ما ظلمی شده شدّاد ندیده

چقدر هی موی ما دشمن کشیده

چنان سیلی به صورت خورده ای وای

چه ردّی بر دو گونه مانده ای وای

کجا بودید مردم ، اهل عالم

مرا هی می‌زدند طفل سه سالم

که طفلی با لگد پرت می‌کند هان ؟

ز گوش گوشواره را چنگ می‌زند هان؟

مگر گریه جوابش مُشت باشد

به ناگه ضربه‌ای از پشت باشد

خدا آخر گناه یک یتیم چیست

میان اهل شام یک مهربان نیست

که بر طفلی سر بابا بیارد ؟

اسیری را ز بام آتش ببارد؟

برهنه‌پا که طفلی را دواند؟

زند شلاق و با هُل او براند؟

دگر راهی به جز رفتن نمانده

عدو هی عمّه‌ام زینب کشانده

عرشی پاهای طفلان آبله شد

یتمیمان حسین را واهمه شد


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , روضه

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 22:32 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

حسین یعنی تمام استقامت

۲۹ / 21

حسین یعنی تمام استقامت

‌ بکرده کربلا را چون قیامت

قیامت گشته بر جسمش هویدا

چو خاکی مانده در آن دشت و صحرا

به خون خود خدا را او خریده

که تربت گشته بر هر کس به دیده

شده جنّت سرانجام شهادت

دگر شد فادخلی بهرش سعادت

نبین تیرش زدند ، اوج صلابت

تمام خلق را کرده سلامت

بهار جاودان روی حسین است

تمام انبیاء در شور و شِین است

سعادت کرده هی تقسیم با نور

بخواهد هر که بهرش چون شود طور

شمیم بوی او بوی الهی ست

عرشی در سفره‌‌ی او شد ابد لیست


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 22:28 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

شعر من شعر شفا گردیده

۲۹ / 20

شعر من شعر شفا گردیده

فاطمه عین بقا گردیده

شعرِ عاصم بزنم بی‌تابم

بهر عشقم به خدا می‌بالم

رهبرم گشته رضای رضوی

مونسم گشته نوای علوی

عاصمه کُشته به قدّ و قامت

طاهره گشته برم چون رحمت

صاعقه گشته به من بارانم

شعرِ روی رضوی می‌بارم

شام تا صبح سحر بیدارم

بهر روی رضوی می‌نالم

صورت ناز هما بر من خورد

سیّد عرشی ابد با خود بُرد


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , درباره شعر

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 22:26 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز جان آتش شدش روی که گشته نشان

۳۲ / 73

باز جان آتش شدش روی مَه گشته نشان

باز عاشورا شدم از غم صاحب زمان

باز روی شهلوی گشته بر جان و دلم

باز منصورم نمود بیشتر جانم گلم

باز نازِ ها شروع تا شوم اندر رکوع

تا دوباره تا شوم در برش گردم خضوع

نازها شد پِی وَ پی هر بدی گردیده غی

در پناه هشتمین هی کنم راهش چه طی

باز چشمش دل ربود باز گشتم در سجود

این سجودم دائم است از برِ سرّ وجود

باز نورش بر من است تا قیامت مستدام

او ابد هم‌می‌دهد نور خود ، هستم به‌دام

باز عرشی سوی او تا ببیند روی او

دم به دم حرکت کند بر رد گیسوی او


موضوعات مرتبط: دفتر ۳۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , شعر مهدوی , عاشقانه

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 14:39 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

منجی ام من منجی ام بر علی چون گنجی ام

۳۲ / 72

منجی‌ام من منجی‌ام بر علی چون گنجی‌ام

پورِ پورِ فاطمم نور حق در کُنجی‌ام

شیعیان پس کو دعا تا کند امضا خدا

فکر خویشید آخرش یا که خواهید مهدی را

وای هزار سال است نهان مهدی صاحب زمان

ارزشش اینقدر نبود قدر آب اسکان

وای اگر نِی آیمی ظلم گردد چون یمی

تا به خانه‌ها شوند می‌شود فوق غمی

دست در دستان هم اختلاف ریزید به یم

همّه با هم متّحد تا شوم من رفع غم

گر بیایم دلخوشید مستِ مست و سرخوشید

عدل گستر گردد و همّه در آسایشید

سیّد عرشی شده فوق غم از شیعیان

هر شب جمعه کند موکبی از بهرمان


موضوعات مرتبط: دفتر ۳۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , شعر مهدوی

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 14:38 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

در این دنیای وحشی ها دلم خوش گشته بر بطحا

۳۲ / 71

در‌این دنیای وحشی‌ها دلم‌خوش گشته بر بطحا

الهی کی‌شود آخر فرج از بهر عالین‌ها

همه‌جا درد و هجران‌است بنی‌آدم به زندان‌است

اگر آید شه والا برای ما نگهبان‌است

فراعن می‌کشند مردم به‌مانند درو گندم

نه‌رحمی نه‌شفقت وای زنند طفلان چنان کژدم

خدایا رحم‌کن بر ما رسان آن مهدی‌والا

که‌تا انسان شود پیدا شویم بر سوی آدمها

دگرخسته ز‌ظلم گشتیم به‌حمله هرجهت هستیم

خدایا رحم کن بر ما اگر راه هدا بستیم

سیه گشته همه دنیا همه تشنه به نورِ ها

خدا لطفی نما بر ما بیاید یوسف‌زهرا

عرشی‌گشته خیابانها کند موکب همش برپا

که‌شاید رحم بنماید خدا بر همّه انسانها


موضوعات مرتبط: دفتر ۳۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 14:36 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

دو ابرویت شده رنگین کمانها

۳۲ / 70

دو ابرویت شده رنگین کمانها

فکانَ قابَ قوس شد بهر جانها

چه پر پشت و قشنگ ابروی زیبا

چه نوری چه خدنگ گشته به دلها

کمانها گشته شمشیری به قلبم

همش خون می‌چکد بهرت قشنگم

نگاهی کرده‌ای نافذ شده آن

ابد بر جان من حافظ شده جان

کمی رو را نشان تا می‌دهی تو

دوباره زنده می‌گردد غمِ تو

دو سر ابروی تو سر‌،اژدها شد

چنان آتش زده جانم چه‌ها شد

سیّد عرشی به عشقت مبتلا شد

تمام جان او چون کربلا شد


موضوعات مرتبط: دفتر ۳۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی , عارفانه

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 14:33 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

زینب کلام الله شد

۳۲ / 69

زینب کلام‌الله شد

صوت ولی‌الله شد

در کوفه خطبه می‌نمود

کذب و نفاق از دین زدود

او هم نجات داده علی

چون دخت زهرا شد بلی

یاور به هر اهل حق است

چون نور حق را اسبق است

زینب سرور مطلق است

در آسمان بنت‌الحق است

زینب سلام ممتد است

بهر حسین صفر تا صد است

زینب تمام شور و شعور

دشمن تمام کرده به گور

زینب به یعنی کربلا

حفظ اصول نینوا

زینب به عرشی هی دوا

چه نوری بر او زد خدا


موضوعات مرتبط: دفتر ۳۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 14:31 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

زینب بود جان حسین

۳۲ / 68

زینب بوَد جان حسین

از بهر مادر نور عین

زینب بوَد زین پدر

از بهر مولا خون جگر

زینب به یعنی زندگی

تسلیم حق در بندگی

زینب شباب القلب شد

چون مارأیت خلق شد

زینب ابد یاری شدش

دست حسین کاری شدش

زینب تمام آل‌الله است

دخت بزرگ فاطمه‌است

زینب به عرشی عمّه است

در آسمان چون سرمه است


موضوعات مرتبط: دفتر ۳۲
برچسب‌ها: سیّدعرشی

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 14:30 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

وای محرم شده مسلم بی یاور شده

۲۹ / 19

وای محرم شده مسلم بی یاور شده

حر شده پیش حسین به پای ساغر شده

وای کاروان رسیده رنگ زینب پریده

چه رازها بگفتند انگشت شود بریده

رقیه گشته بلال گریه اذان شد ، بنال

سر پدر به دامن دگر برفته از حال

زینب دو‌طفلش آورد جان حسین سرآورد

جنازه‌هاشان رسید زینب به رو نیاورد

عبدُالله در گودی‌شد زخم‌حسین کاری‌شد

چو دیدش تنها‌عمو خون ز یدش جاری‌شد

قاسم ز مرکب افتاد عمو رسید مثِ باد

بلند شو جان عمو لگد عسل چه می‌زاد

حسین آمد به میدان اصغر تشنه و نالان

تلظّیّ و سه شعبه ،سرش به پوست آویزان

اکبر شد ارباً ارباً پیر گشته دیگه بابا

به روی نعش اکبرحسین افتاده از پا

عباس دو دستش جدا نه آب آمد نه سقّا

حسین بلند به ناله پشتش شکسته آقا

بعد‌از‌ظهر عاشورا حسین گردیده تنها

شمشیر و نیزه دورش ناله زد مادر ما

عرشی‌خاکش به‌سر شد یاد‌نیزه و سر شد

زهرا به‌ناله گشته زینب چه خون جگر شد


موضوعات مرتبط: دفتر ۲۹
برچسب‌ها: سیّدعرشی , روضه

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 9:49 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

رسم تمام عاشقی ست...

۳۱ / 74

رسمم تمام عاشقیست این سیّد عرشی قویست

عالم به‌هم ریزد دگر چون‌با رضا گشته به لیست

او در کنارِ حیدریست عالم برایش چون نَمی ست

پروردگارش خواسته ورنه خودش اوج کمی ست

در راه والا می‌رود او سوی بطحا هی رود

با آمنه گشته یکی چون بازِ شاهی می‌رود

ربطش شده ربط هما در جان او نِی جز خدا

با نور حق چون می‌زی‌اد گشته تمام بهر هدا

سامانه هم خود می‌دهد هامانه را سبزی دهد

باران رحمت دست اوست با اذن مهدی می‌‌دهد

راهش‌مشخص واضح‌است بر روی زهرا واله‌است

دیگر به فوق عشق شد در بندگی او ناصح‌ است

سالار شد پیش‌بتول چون او خودش کردش‌قبول

این سیّد عرشی دگر هی می‌شود اوج شمول


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ | 9:42 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

بود معصومه امروز هی کنارم

۳۱ / 66

بود معصومه امروز هی کنارم

خودش گفته هوات و دیگه دارم

عرشی‌ام سیّدم دیگر سوارم

که مادر کرده رد هر چه غبارم


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ | 20:8 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

روح رضا میخواندم جان در سلامت گشته است

۳۱ / 65

روح رضا می‌خواندم جان در سلامت گشته است

نور رضا رخشان شده دل بر عدالت گشته‌است

شور و شعور فاطمی شد در برم با عاصمه

ره پوی حیدر گشته‌ام نورش به جانم دائمه

سمت بتول و حیدرم با نازهای پِی‌ وَ پِی

راه تماما خاتمم با رازهای پِی وَ پِی

شعر و شعور عالمم با لطفهای عاصمی

نور وجود زینبم با اشکهای عاشقی

ربط رضایم تا ابد لطفش مداوم چون شده

نور ظهور مادرم جانم مراحم چون شده

سمتی شدم از اهل‌بیت با علم نورانی خدا

راهی شدم سالم کمیت با نور ربّانی خدا

عرشی رضا دادش نشان با دستهای مادرم

سیّد به عمّامه نمود شد با یدش آرامشم


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ | 20:8 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

رحم خدایم می‌شود هر دم هدایم می‌شود

۳۱ / 64

رحم خدایم می‌شود هر دم هدایم می‌شود

چون آن رضا دستم گرفت بَه چه صفایم می‌شود

شاهانه ره می‌پویم ‌و ماهانه هی می‌بویم‌ و

در راه عاصم گشته‌ام عرشیِّ سیّد گشتم ‌و

من اوج مستی گشتم ‌و من فوق هستی خواهم‌ و

هی می‌شوم الّا خدا در هوپرستی مانم‌ و

همّیشه باهُش می‌زی‌ام فوق هدا شد روزی‌ام

هر دم مسلمان می‌شوم با فاطمه دیگر زی‌ام

راه نجاتی گشته‌ام نور سماتی گشته‌ام

امّا چه با روی بتول من آسمانی گشته‌ام

شیرین‌و هم شورم شده چون‌عاصمه طورم شده

هی بی‌نهایت می‌شوم مولا علی نورم شده

زائر مدامم گشته‌است روی خدایی کُشته‌است

چون‌فوق‌صورت‌شد به‌من جانم‌سمائی‌گشته‌است


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ | 20:6 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

ای نور حورا مه جبین فوق پسندی

۳۱ / 63

ای نور حورا مه‌جبین فوق پسندی

ای ژاله‌ی اشک خدا دور از گزندی

ای راه تو راه خدا شه‌بانوی عشق

گردیده‌ای بهر رضا بالاتر از اِرق

آوای نور حق به عالم سور و ساری

گردیده علم عالمِین از تو چه جاری

وادیّ حق عین کمال مطلق نور

ای باب حورای علی بالاتر از حور

ای قبله‌ی اهل ولا عین حقیقت

تا آخر هستی شدم دیگر رفیقت

امواج نورِ حق سحابِ نور، باران

سیمای فوق العرش ای فوق هزاران

ای امتداد نور فاران در دو عالم

عرشی‌ام و سیّد زدی خواب و خیالم


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ | 20:5 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

راه هامان رد شده دیگر خدا داند کجام

۳۱ / 62

راه هامان رد شده دیگر خدا داند کجام

در پناه نور باری لحظه لحظه کربلام

سمت و سوی نور زهرا تا ابد ره می‌روم

در پناه مادرم هر لحظه با نور طلام

هی شوم الّا خدا تا بی‌نهایت می‌روم

شاعر سر گشته‌ی اهل هماهای خُدام

شاه راه عین هستی با نوای یا علیست

من که دیگر نور حیدر گشته بر جان با صفام

راهیِّ راه عدالت گشته‌ام راه نبی ست

چون به شور اعلوی حاصل شدم پس با همام

اربعین‌ها طی شد و هی آن به آن بالا روم

چون که با نورای اعظم هر دمم عین شفام

سیّد عرشی‌ام و هی نور اعظم می‌خورم

چون که با معصومه ‌و مادر شدم جنب رضام


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ | 20:3 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

دگر مستی کنم مافوق هستی

۳۱ / 61

دگر مستی کنم ما فوق هستی

بگیرد فاطمه از من چه دستی

شده جانم به فوق مِی پرستی

عرشی‌ام رد شدم از هر چه پستی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ | 20:2 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

مرا پایان شده بر این قرار است

۳۱ / 60

مرا پایان شده بر این قرار است

که نور بعدی‌ام چه بی‌شمار است

محبت اوج هر چه می‌شود وای

مودّت بی‌نهایت چون شود وای

سؤالم هی مدام هی باشدش چون

چرا این رو سیه رد شد ز هامون

خدا تو بی‌نهایت لطف داری

ز عشقت گشته جانم همچو ناری

چقدر شیرین شدم شیرین کجایی

ببین نور گشته بر من رو نمایی

خدایا نور نوری با صفایی

الهی نِی شود دیگر جدایی

کجا باشد چنین لطفی خدایا

دگر رد گشته‌ام از هر سبایا

فقط نور تو را خواهم دگر من

بگیرد از تو هر دم چون لبن تن

ببین عرشی شده خود نور بر عرش

ولی بهر بتول نِی شد هنوز فرش


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۳۱

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ | 20:1 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By M a h S k i n:.