شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی

سیدعرشی شاعر عاشق

شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی | اسفند ۱۴۰۲

اشعار سیدعرشی
شعر عاشقانه و مذهبی سید عرشی سیدعرشی شاعر عاشق

هم اخم و اوخم ، ناز و ادا من‌ را برد سمت‌ خدا

۱۸ / 14

هم أخم و اوخم ، ناز و ادا من‌ را برد سمت‌ خدا

هم‌ آن نوای ممتدش گشته به من حکم و قضا

هم‌ هی صدایم می‌کند من را به بالا می‌کشد

هم یک نگاه نازنین بر جان و روحم می‌برد

هم‌ دست خود آن نازنین بر چشم و چارم می‌کشد

هم بوسه بر من می زند سوی بهارم می‌برد

هم رازهای پر شرر بر جان من هی می‌دهد

هم نور از بالای نور بر روح و جانم می‌دمد

با طعنه‌ای مثل شفا باز این حواسم می‌برد

با آن نگاه نرگسش این جان من را می‌خرد

هی نور ریزد روی من نور الهی و شفا

هی دور می‌دارد مرا از هر چه انسان دغا

عرشی و سیّد شد به ها ها روی هایم شد صفا

روحی نماند‌‌ و جان همم از دست آن شیرین لقا


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:51 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

شهلا مداوایم کند بر پا و بر جایم کند

18 / 13

شهلا مداوایم کند بر پا و بر جایم کند

در دایره بالا شدم او هی چه والایم کند

مستم ‌که مستی شد برم با عاصمه هی می‌پرم

حالا‌ که‌ خود مِی گشته‌ام بر همّه‌ هستی می‌دهم

مهلا چه‌ مهلت داده‌ است او منتظر‌ شد از الست

آخر به‌ او پیوندم و او هم به راهم آمده است

سهلا سهولت گشته و آسان مرا بالا برد

سهل الوصول عالمم چون او مرا هر جا برد

جان هی بلوری می‌کند غمها ز من دوری کند

دیگر چه‌ شادی می‌کنم چون‌ هی برم حوری کند

من لایقم بر او و هم دیگر چو او ره می‌روم

با آمنه هستم امان مانند یک‌ مَه می‌روم

عرشی کنار فاطمه گشته ابد بی واهمه

سیّد شده اصل سرور چون شد ابد با عاصمه

سیّدعرشی


موضوعات مرتبط: آرایه‌های ادبی
برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:48 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

شعر ز عاصم به جهان بر زنم

18 / 12

شعر ز عاصم به جهان بر زنم

ناله‌ی ممتد شده بر این دلم

شعر شعور است ز سوی هدا

هر که بخواهد ببرد بر خدا

شعر شبانگاهی و صبحم شده

فاطمه ممتد بوجودم شده

شعرِ هما گویم از او دم زنم

ناز صبا گشتم و با او روم

شعرِ تمام است شعور شعر من

شاعر بی مایه نی‌ام در زمَن

شعر ز صورت بزنم بر جهان

چون شده صورت به دلم ناگهان

سیّد عرشی بزند شعر عشق

هر که بخواهد ببرد قعر عشق

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:42 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

معصومه به قم گشته سلامی به جهان

18 / 11

معصومه به قم گشته سلامی به جهان

او هست به عالم قمر و ماه مهان

معصومه گرفته چون رضا در پیشش

حالا چقدَر نور رَود در خویشش

معصومه شده نام که عصمت دارد

در دایره او شئون و حرمت دارد

معصومه شده نور به ایران دائم

یادش بکنی یاد کنی از قائم

معصومه شده حرم ، حرم اهل‌البیت

معنی بدهد به دار از نورالبیت

معصومه چه بابی ست برای زهرا

دیگر بخورد مدام نور‌الحورا

شیئی شده مذکورِ ظهور زهرا

این سیّد عرشی شده پیشش تنها

سیّدعرشی


موضوعات مرتبط: آرایه‌های ادبی
برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:41 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز من با هانیه می‌رویم هر بادیه

18 / 10

باز من با هانیه می‌رویم هر بادیه

بادیه هر جا خداست چون که دل نورانیه

باز من با این صفا بر نماز گشتم به پا

هر نماز گشته شفا چون شوم قرب خدا

حال محکم عاشقم بهر عشقم لایقم

چون خدا خود خواسته من دگر یک قایقم

با همه شور شفا شد نمازم با صفا

دیگرم دائم صلاة هستم و الاّ خدا

من چه نجوا می‌کنم خود به زهرا می‌زنم

چون خدا حرفم زده همچو بطحا می‌روم

‌وای از روی بتول هر نمازم شد قبول

چون‌که صورت را نمود وجه حق گشته شمول

سیّد عرشی‌ام و شد به جانم نور حق

حال با هر چه نماز دشمنم گردد دمق

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:37 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز رفته ام حرم من کبوتر گشته ام

18 / 9

باز رفته ام حرم من کبوتر گشته ام

باز با روی صفا پیش رهبر گشته‌ام

باز عاشورا شدم در حرم بر پا شدم

جنب مولایم رضا همچو یک آقا شدم

در حرم بوی صفاست روی لیلا رو به را ست

هرکه را گردد حرم بهر روحش چون شفاست

بَه حرم بَه بَه حرم پُر ملک دور و ورم

چون که مَحرم گشته‌ام حور گشته در برم

من‌ صفایم دائم‌ است چون‌ که عشقم قائم‌ است

با تمام جان و تن بر وجودم راحم است

مِی مرتب شد به من گشته‌ام فوق زَمن

در حرم مستی کنم فوق هرچه انجمن

سیّد عرشی‌ام و آهوی ناز رضا

چون به دورش می‌شوم هی کند بهرم قضا

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:36 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

ای کاش بودم آندمی جای تو خاک می‌گشتمی

18 / 8

ای کاش بودم آندمی جای تو خاک می‌گشتمی

تو بودی و باز باصفا می‌گفتی از دریا نمی

ای کاش بودم در کنار دور از تو می‌کردم غبار

من خود پرستار تو و دورت چه می‌گشتم نگار

ای کاش بودم جای تو هی می‌شدم بر پای تو

ای فاطمه مظلومه‌ام دفن می‌شدم من جای تو

ای کاش بودم آن زمان در پیش تو درّ گران

قربان تو من می‌شدم خاک تو می‌گشتم مکان

ای کاش در پیشت بُدم دورت همش بودم خودم

غمهای تو بر جان من در بسترت من می‌شدم

ای کاش پهلویت مدام می‌گشتمی من یک غلام

حلقه به گوشت بودم و فرمان تو می‌دادی کلام

ای کاش عرشی بود جات بوی تو بهر او برات

تا تو سلامت می‌شدی خون می‌زدش بر روی پات

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:34 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

چون به زندان توام آزادم

18 / 7

چون به زندان توام آزادم

در کنار تو فقط آبادم

در پی‌ات هستم و هر دم شادم

تو شدی من ، منِ من بر بادم

ای پری روی من ای ارشادم

من شعار تو فقط سر دادم

من به دون تو چنان اکوادم

با تو گردم ابداً من آدم

ای همه علم من ای استادم

با تو گشتم شده‌ای اصعادم

صورتت گشته فرح اعیادم

ذکر تو همش کنم اورادم

عرشی‌ام ای که شدی امدادم

سیّدم بر تو شده انشادم

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:32 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

شهلا تماما با من است او انتخابش چون من است

18 / 6

شهلا تماما با من است او انتخابش چون من است

حالا ابد درگیرشم چون جان من بر خرمن است

یک خرمنی از معرفت هر کیل خرمن مرحمت

هر ذره‌اش یک آسمان او فوق فوق مرتبت

شهلا گرفته این مرا جانش مرتب شد شفا

حالا شفایم دائم است چون جان من شد مه‌لقا

شهلا تمامی دل خوشیست من تا ابد با او به لیست

حالا به سان معجزه شد نمره‌ی من فوق بیست

شهلا چه حالی می دهد جانم به الّا می‌برد

چون جان او من گشته‌ام سامان به من هی می‌دهد

شهلا شمایل گشته حق از ماسوی گشتم سبق

حالا که با شهلا شدم هر دشمنم گردد دمق

شهلا برِ سیّد شده بر جان او نقشی شده

دیگر مرتب مِی دهد سادات بر عرشی شده

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:31 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

آن ذقن دادی نشان جانم برفت

18 / 5

آن ذقن دادی نشان جانم برفت

از صفای چانه‌ات این دل بتفت

شد حنک بر جان من دام بهشت

از صفای تو شدم نیکو سرشت

آن زنخ نخ نخ بکرده قلب من

از برایت می‌روم هر انجمن

چونه دیگر چونه زن کرده مرا

هی زنم چونه ببینم چونه را

شد گلوله‌ی خمیر چانه‌ات

تا ابد بهر دل من نامه‌ات

چامه پر خون کرده جامه‌ی مرا

چون جگر لعل است و خواهد چانه را

عرشی‌ام سیّد به چانه گشته‌ام

زیر هر دو گونه‌ات جان داده‌ام

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:30 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

من بر زمان گاهم دگر پهلوی آن برده جگر 

18 / 4

من بر زمان گاهم دگر پهلوی آن برده جگر

خالش چه حالی گشته است براین وجودم سر به سر

حالا کنار طاق هم فرد گشته بر من باغ هم

عدل شد عدالت بر دلم چون می روم بر ساق هم

دیگر چه رانِش می‌دهد رویم به خالَش می‌برد

حالا که خال گشته بَران رانِش چه حالی می‌دهد

حالا چه نوری می‌دهم چون رو ز خالش می‌برم

خالش شده بر من وجود بوسه به چالش می‌زنم

ای وای از خال هما بر پا شدم از این صفا

حالا دگر هستم مدام بر پا شده خال طلا

حالی به خالی می‌شوم خال از زمان گاهم کشم

چسبیده‌ام بر طاق او خالش بر این جانم کشم

عرشی‌ام و اندر صفا هی می‌روم بر سویِ ها

هایم به هو هی می‌برد سیّد بدان سو شد رها

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ | 4:29 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

حوری به راهم آمده دیگر به خوابم آمده

18 / 3

حوری به راهم آمده دیگر به خوابم آمده

با او شدم هر انجمن دیگر شدم خود میکده

حورا چه نوری زد به من با همّه‌ی نور دهن

حالا بسان معجزه من گشته ام بر او چمن

من‌ را نگار بو‌ کرده‌ است جانم‌ به‌ او خو کرده‌ است

الا میان میکده رویش به‌ من سو کرده است

سویم شده سوی همو هی می‌خورم فوق سبو

مِی خوارگی دائم شده هی می‌روم بر سوی هو

هو روی هویی گشته‌ام خمّ سبویی گشته‌ام

با آنکه هستی داده‌ام خوش بَر وَ رویی گشته‌ام

نوبت نشد دیگر تمام هی کاملم کرده قیام

دیگر قیامت می‌کنم چون روی دلبر شد مدام

عرشی‌ام و اندر مقام هی می‌روم سوی تمام

سیّد شدم گشتم سلام باز هی شوم روی تمام


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۲ | 10:14 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

جلوه‌ام شد جمکران آن حسن عمّویمان

18 / 2

جلوه‌ام شد جمکران آن حسن عمّویمان

وای صورت گشته چون بر دلم محبوبمان

باز اندر جمکران شد کرمها بی‌کران

چون حسن خود آمده بر دلِ ما ناگهان

بَه چه حالی گشته‌ام من شدم جنب حسن

در کنار مهدوی نور شد فوق زَمَن

گشته اکرم نورمان جلوه شد ابرو کمان

بَه چه زیبا شد تمام توی مسجد دورمان

خواست حق اکرم کند بر دل و جان روکند

شد عمو جانم حسن وا گره ابرو کند

شد چه‌حسنا انتخاب قلب من گشته کباب

وای پدر هستم دگر شد مطهّر پر ثواب

سیّد عرشی‌ام و بهر جانم یک پدر

شور عاشورا کنم در جنان هست چه خبر

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۲ | 1:11 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

اسمِ  اَلله ، هر شروع  آن که بهرش شد رکوع

18 / 1
اسمِ اَلله ، هر شروع آن که بهرش شد رکوع
اوست رحمان و رحیم می کنم بهرش خضوع

حمد کُلاً مال اوست ربّ هر عالم هموست
بَه چه رحمان و رحیم یوم الدّین را مالک اوست

بنده ام بر تو فقط یاری ام کن تو احد
کن هدایت بر صراط چون علی باشد فقط

راه اهل هر نعَم غیر آنها شد ظُلَم
راه پاکی و صفا نور آنها کن دلم

نه رهِ اهل دغا که شدند از تو جدا
شد غضب بر همّه شان از سوی تو ای خدا

هم نه راه اهل شک ضالّین هم شد درک
جبت و طاغوت غاصبند غصب کرده اند فدک

سیّد عرشی تمام شد ز اهل البیت کام
حال با لطف خدا گشته با اهل سلام

سیّدعرشی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۸

تاريخ : جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۲ | 1:8 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

تا ابد در به درت می مانم

[[[ 43 ]]]

تا ابد در به درت می مانم

شعر را بهر تو جان می بارم

ای عدالت که شدی در این جان

تو به این جان شده ای میزانم

بر سویت گشته دل من هر دم

همّه ام سوی تو من می رانم

این دلم سند شده بر نامت

من که دیگر بَرِ تو می مانم

این جگر سوخته از آثارت

‌‌ ابدالدّهر شدی ایمانم

این کلامم شده تعریف از تو

هی غزل بهر تو من می خوانم

عرشی‌ام سیّدِ دل خون بر تو

بهر روی تو همش می نالم


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:17 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

داغیِّ جانم بدیدی ابر و باد آورده ای

[[[ 42 ]]]

داغیِّ جانم بدیدی ابر و باد آورده ای

این جگر تف داده ای جانم به لب آورده ای

قلب من در غم بدیدی باز بارانت زدی

چشم بارانم بدیدی بوستان آورده ای

حال هر دم من به راهت هستم و جان می دهم

سختی راهم بدیدی نور راه آورده ای

بر سویت گشتم ولی مجنون شدم سر در هوا

تو چو مجنونم بدیدی لیلی‌ات آورده ای

این دلم در خون که دیدی روی زیبایت زدی

جان من دیدی برفت بهرم حیات آورده ای

بهر روی ناز رویت باز سامان می دهم

بی سر و سامان چو دیدی مسکنم آورده ای

سینه سینای تو گشته نور تو کردم مریض

سیّد عرشی‌ام و بهرم سلام آورده ای


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:16 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

اکبرم افتاده وایم ای خدا

[[[ 41 ]]]

اکبرم افتاده وایم ای خدا

اربا اربا گشته هر قطعه جدا

او مرا خوانده چگونه من روم

تشنه بوده آب چطور بر او دهم

ای ولد من آمدم بابای تو

اکبرم بابا به زانو سوی تو

وای بابا قطعه ها پاشیده است

اکبرم صد ها علی اکبر شده است

قطعه قطعه چینمت جان پدر

من چه فریادی زنم نعش پسر

سر به دامانم گرفتم وای وای

روی سینه ام گذاشتم وای وای

صورتم بر صورتت خواهم گذاشت

خاک بر دنیای فانی او چه داشت

ای جوانان دیگر از پا من شدم

جسم اکبر بر عبایم می کِشم

آیید و اکبر به خیمه ها بَرید

این توانم اکبرم دیگر بُرید

سید عرشی ببین تو قطعه ها

اکبرم حالا شده صد پاره ها


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:14 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز هم صبر می کنم صبری که مجنون هم کم آورده از آن

[[[ 40 ]]]

باز هم صبر می کنم صبری که مجنون هم کم آورده از آن

باز هم من منتظر مانم که یعقوب کم بیاورده از آن

باز اشکم را به دستم پاک کردم بچه ی خوبی شدم

باز هم با خود بگفتم که آخرش من می رسم پیش صنم

همچنان بر قول و عهد خود بماندم ای عزیزم محترم

این منِ جا مانده ام که از همان عهد الستم محترم

ظاهر و باطن گذاشتم بهر تو چیز دگر نیست بهر من

هر چه دارم داده ام از بهر تو جز روی زیبایت ثمن

بر کریمان و کریم زاده نیاید عاشقی اذیت کنند

بر خداوند جهان هم نِی نباشد که دلم فرغت کند

از بزرگان جز بزرگی انتظاری من ندارم دیگرش

از رحیمان جز عطوفت سر نخواهد زد به جز آن رحمتش

سیّد عرشی که عاشق گشته بر آنها کریمان پس چه باک

نور معشوق بر دل و جانش بخورده که شده او پاک پاک


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:11 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

تمام شاخه ها پر گل تمام سَروها سنبل 

[[[ 39 ]]]

تمام شاخه ها پر گل تمام سَروها سنبل

تمام آیه ها معنا بیا ای بهر یاسین گل

همه جا بوی عطر یاس عدالت می شود احساس

همه عالم پر است از نور بیا نقش نگین یاس

کمال دین شود پیدا به هر منبر شود لیلا

کمال الملک را معنا بیا ای یوسف زهرا

به هر جا آیه ی کوثر شود دشمن چنان ابتر

به اشک چشمهای تر بیا ای جان پیغمبر

ز هر کوی و ز هر بَرزَن صدای یاعلی بر زن

به هر جا یا علی گفتی بیا امید مرد و زن

زمان عیش می آید به هرجا عشق می بارد

زمان صاحبش هر کس گل نرجس چه می کارد

سیّدْعرشیّ ، به او بالد گلاب ناب بو آید

صدای بانک تکبیر ‌‌و همه اذکار می آید


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:10 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

ابر کم آورد از باران چَشمِ من خدا

[[[ 38 ]]]

ابر کم آورد از باران چَشمِ من خدا

رود و دریا پر شد و لبریز از اشکم هدا

همه بهر توست ای شهلای جان من صفا

از فراق توست خون بارم همش جانم ضحا

قطره قطره گشته شعری از درون من برون

قطره ها گشته کتاب و کرده دیوانم فزون

شبنم اشکم به خانه ها و محفلها رسید

سوز دل افتاد به دلها نور عاشورا دمید

حال هر جا می روم نم نم شده از شعر من

شعر باران گشته بر شهر و دیار ، کوه و دمن

هر کجا آتش شده از قلب جانسوز من است

این دلم از بهر تو خود ریشه ی آتش شده است

گو جهنم دور شو سیّد ز عشقش هی بسوخت

قلب عرشی از فراقش جنّت اعلا فروخت


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:8 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

آن نگاهت عاقل و ضاحک و پر عمق گشته بود

[[[ 37 ]]]

آن نگاهت عاقل و ضاحک و پر عمق گشته بود

هی پیامی را به جان و این دل من می نمود

نرگست معنا به معنا قلب و جان را تیر شد

بر من عاشق چقدر آن چشم تو تفسیر شد

چشم تو بالا بگشته بود و سر پایین بُدش

این دل من بهر آن چشمان تو خون می شدش

تربیت گشته نگاه تو به این جان و دلم

هی جوان کردش نگاهت باز این آب و گلم

آن نگاه تو دوباره نور بر این طور شد

این جگر از آن نگاه تو دوباره بور شد

هی نگاه پر پیامت بر دل و این جان من

خورد و جان دل بکرده آن پیام تو چمن

سیّد عرشی‌ام و نرگس نگه برده دلم

این نگاه تو دوباره جان من کُشته گلم


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:7 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

ای خدا لیلای لیلی جاده است  با نوایش جان من را برده است

[[[ 36 ]]]


ای خدا لیلای لیلی جاده است با نوایش جان من را برده است
هی صدایم میزند بازم بیا جان من را هی به نورش شسته است

ز عشق او فرتوت گشتم من گمان تا نگاهم می کند گردم جوان
هی به سویش جاده ها را میروم چون که ارزد بهر روحم آن‌گران

جاده پر پیچ است او هم گشته مست چون به سوی نور زهرایی نشست
عشق مجنون مرا هر دم بدید که چنین از بوی عشق گردیده مست

جاده با نوراست هر دم در برم جاده را مثل کبوتر می پرم
چون به جاده ها همش من می روم گشته جاده خود به من روی صنم

جاده مست مست کرده این دلم هی همش من می روم سوی حرم
باز در جاده نورش می زند خود دگر جاده شد ایوان حرم

جاده گشته چون تماشای مدام نور او بر جاده گشته چون سلام
حال در جاده همش ره می روم خستگی رفت چون دگر من رو برام

سیّدعرشی‌ام و دنبال او جاده جاده می روم بر سوی هو
بس که زیبا می کند هی جاده را جاده گشته منزلم از بهر او


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:4 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

گر که انگشتر شوم جانم نگینی بهر آن

[[[ 35 ]]]

گر که انگشتر شوم جانم نگینی بهر آن

گر که قلبم گویمت تو هر تپش هستی گران

گر که من کوهی شوم تویی بدان آن قلّه اش

گر که دشت سبز شوم تو هستی آن سبز تپه اش

گر صدف باشم چو من دردانه هستی بهر او

گر که میخانه شوم میخانه هستی هم سبو

گر درخت باشم منی تو ریشه و هم میوه اش

گر که شیر من را کنی تو هستی جانم بیشه اش

گر چراغی من شوم تو نیّرش هستی گلم

گر کتابی من شوم تو داستان هستی بتم

گر سماواتی شوم جانم ستاره ها تویی

گر بیابان من شوم جانم همه گلها تویی

گر که سیّد عرشی شد جانم تمامش خود تویی

گر که هر حرفی زنم جانم سلامش خود تویی


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 1:2 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

از فراقت خود به هر ور میزنم

[[[ 34 ]]]

از فراقت خود به هر ور می زنم

هر ورم گشتی تو پرپر می زنم

خسته ام از هجر تو درمانده ام

جان خود بهر تو هی من داده ام

رحم هم چیز چقدر خوبی ست خدا

تا به کی باشم ز آتینا جدا

فرقت یارم توانم برده است

دوری او چون ثوابم گشته است

جان به جان در رفته از آن بوی او

هی تمام روح رفته سوی او

خود تمامم کن دگر تو ای خدا

زاری‌ام بنگر ز دوری از مُنا

عرشی را بنگر دلش چون لعل شده

سیّد اندر نور تو هی غرق شده


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 0:58 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

سیدم آمده ام تا بینم

[[[ 33 ]]]

سیّدم آمده ام تا بینم

عرشی‌ام از تو فقط گل چینم

تو که دیگر شده ای این دینم

عشق تو ابد گرفته سینم

نور تو گرفت دلِ بی کینم

من به پای تو ابد می شینم

تویی بهرم سوره ی والتینم

با تو هر دم دیگه من ثیمینم

روی تو دگر شده آئینم

بر دعاهای منی آمینم

من مریضت تو شدی بالینم

با تو جانم چقدر با دینم

سیّد عرشی‌ام با عالینم

قلب من تویی نور یاسینم


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 0:57 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

بین هفت و هشت گیرم کرده اند

۱ / 36

بین هفت و هشت گیرم کرده‌اند

بر مه تابان اسیرم کرده‌اند

اینقدر عشقش به دل بنشسته است

از فراق یار پیرم کرده‌اند

تا ابد دیگر نمی‌خواهد دلم

از شراب عشق سیرم کرده‌اند

بس‌که خوشبخت و خوش الحان گشته‌ام

با خم می آشنایم کرده‌اند

نورِ نور و طورِ طور و هم زلال

با زلال ناب صافم کرده‌اند

اکمل و اتمم تمامم کرد و رفت

با ولایت آشنایم کرده‌اند

عرشی‌ام با اهل بیتم من دگر

اهل خاندان کسائم کرده‌اند


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱

تاريخ : سه شنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۲ | 0:2 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

هر طرف راه به سویت بسته است

۱ / 35

هر طرف راه به‌سویت بسته است

دستِ من غیرِ تو را چون شسته است

به‌سوی هر دری رفتم بسته است

همه‌ی روح و روانم خسته است

می‌کِشد باز دلم بر سویت

می‌کُند یاد همش گیسویت

من که پُر گشته‌ام از آن بویت

هر دم هستم خجل از آن خویت

جانِ من باز نشان ده رویت

جگرم سوخت از آن پهلویت

باز هم منتظرت می‌مانم

بی تو هر دم بخدا زندانم

عرشی‌ام امید من از نورت

یک نگاهی بکنی بر مورت


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱

تاريخ : سه شنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۲ | 0:1 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

در بر آن مهر روی بی خود و از خود شدم

۱ / 34

در بر آن مهر روی بی‌خود و از خود شدم

بهر تماشای او از همه بیدل شدم

پیر طریقت مرا درصدفش کرد و رفت

با همه‌ی صبر و زرد در پی او دُر شدم

روزه مرا خوار کرد در پی آن خال کرد

وای که افطار شد جان ز تماشا شدم

برتن بی‌جان چه سود رفت ز تن هرچه بود

رود به دریا چرا قطره بُدم آن شدم

دیدن رویت چه بود خود تو بُدی هر چه بود

در برِ تو بودم و از همه سامان شدم

صور نمودی مرا طور نمودی مرا

حشر قیامت شدم در لب کوثر شدم

در دل عرشی شدی چون در دردانه‌ای

رد شده از پل منم جنّت و ماوا شدم


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱

تاريخ : سه شنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۲ | 0:0 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |

باز ایوان نجف گشته آرامش به من

[[[ 32 ]]]


باز ایوان نجف گشته آرامش به من
باز مولایم علی ره بداد این جان من

گشته ام اندر نجف بر ضریحش من به صف
تا که دُرّش گیرم و شد نجف همچون صدف

چه صفایی شد حرم پر ملَک دور و برم
هی حرمها می روم شد حلالم هر حرم

وای از روی ضریح گشته روح من ملیح
هی دعا آنجا کنم شد سخن بر من فصیح

قلب و روحم نور شد این دلم چون طور شد
تا که دست شد بر ضریح یک گره چون کور شد

این گره را وا نکن تا ابد بر توست جان
خود گره کور من زدم تا به تو باشم امان

صورت انگور و تاک مست کردم از علی
سیّد عرشی‌ام و گشته جانم حیدری


برچسب‌ها: سیّدعرشی , دفتر۱۲

تاريخ : شنبه نوزدهم اسفند ۱۴۰۲ | 23:20 | نویسنده : اشعار سیدعرشی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.